• نوسانات قیمت نفت و مدیریت مالی دولت

    از زاویه مالیه عمومی فرق سیاست تامین سوخت یارانه‌ای (سیاست قبلی در ایران) با سیاست جدید حذف یارانه و پرداخت مستقیم چیست؟ برای ساده‌کردن بحث فرض کنیم همه یارانه‌های قبلی روی حامل‌های سوخت (مشخصا بنزین و گازوییل٬ نفت سفید و برق) داده می‌شد. اگر تلاطم‌های قیمت جهانی نفت خام نبود مقایسه این دو سیاست خیلی راحت‌تر بود ولی وقتی قیمت نفت‌‌خام متلاطم است ماجرا پیچیدگی‌های جدید و مهمی پیدا می‌کند.

    وقتی دولت قول یارانه مستقیم ریالی را به مردم می‌دهد مجبور است پرداخت‌های سرانه کمابیش ثابت و قابل پیش‌بینی را تعهد کند چون اثرات منفی نوسانات درآمد روی زندگی مردم عادی خیلی زیاد خواهد بود. قشر کم‌درآمد باید بتواند روی دریافتی ماهیانه‌اش حساب کند و اگر این مبلغ قرار باشد هر ماه تغییر شدیدی کند زندگی‌اش مختل می‌شود. ولی از آن طرف تعهد پرداخت‌های ثابت مساله مالیه دولت را پیچیده‌تر می‌کند و جزو همان «مصایب سیاست‌‌گذاری در اقتصاد نفتی» است که قبلا در موردش چندبار نوشته‌ام. مثلا اگر قیمت نفت خام پایین برود (و نرخ رسمی ارز شناور نباشد و تعدیل نشود) دولت برای تامین بودجه ریالی و چسبنده یارانه‌های مستقیم دچار دردسر زیادی خواهد شد: یا باید از بخش‌های دیگر بودجه بزند و یا از بانک مرکزی استقراض کند. مگر این‌که این قدر توسعه‌یافته‌ باشد که مکانیسم‌های هم‌وارسازی درآمدهای‌نفتی را برقرار کرده باشد.

    ولی برعکس مدیریت سوخت یارانه‌ای از این زاویه این‌قدر پیچیده‌ نیست. قیمت جهانی نفت‌‌‌خام و سایر حامل‌های انرژی به هم وصل است و با هم بالا و پایین می‌روند. وقتی نفت خام ارزان است بنزین وارداتی هم ارزان‌تر است و وقتی نفت‌‌خام گران می‌شود بنزین هم گران می‌شود. در نتیجه اگر تعهد دولت عرضه «مقدار فیزیکی مشخصی» از سوخت‌های یارانه‌ای به شهروندان باشد نوسانات قیمت نفت خام اثر چندانی حداقل روی این بخش از تعهدات نخواهد داشت.

    درک نظری ماجرا ساده است. ملت صاحب منابع نفت است ولی قیمت‌نسبی این منابع هر روز تغییر می‌کند. سوخت یارانه‌ای ثروت فیزیکی مردم را مستقیم دست‌شان می‌دهد٬ ولی یارانه مستقیم قول درآمد ثابتی را به کسی که عایدات دارایی‌اش متلاطم است می‌دهد. تعهد یک پرداخت بزرگ چسبنده از منبع درآمدی که خودش متلاطم است انتقال ریسک به بخش‌های دیگر اقتصاد است و تلاطم‌های بودجه بخش‌‌های باقی‌مانده (مثل بودجه عمرانی) را بزرگ‌تر می‌کند. (چون ریسک کل اقتصاد ثابت است و فقط یک بخش از هزینه‌ها حاضر به قبول این ریسک نیست. در نتیجه سهم بقیه از ریسک بزرگ‌تر است.)

    این یادداشت فقط پیچیدگی‌های جدیدی که در جریان حذف یارانه‌‌ها درک می‌شود – و بخشی از آن در بحث‌‌های اولیه مربوط به واقعی‌سازی قیمت سوخت مورد توجه نبود – را برجسته می‌کند و موضع سیاستی خاصی را تجویز نمی‌کند.

  • بازار مالی و اتلاف سرمایه انسانی

    این‌که وال‌استریت حجم بزرگی از فارغ‌التحصیلان رشته‌هایی مثل ریاضی و فیزیک و برق را برای مشاغل مالی جذب می‌کند در نگاه اول به نوعی اتلاف سرمایه‌های انسانی است و در موردش هم فراوان نوشته شده است. استدلال این است که کسی که سال‌ها به عنوان فیزیک‌دان یا ریاضی‌دان طراز اول تربیت شده چرا باید این تخصصش را کنار بگذارد و کار محاسبات بازار مالی را انجام بدهد (توضیح بدهم که ورود به مشاغل وال‌استریت برای این نوع فارغ‌التحصیلان بسیار رقابتی است و در نتیجه فارغ‌التحصیلان خیلی قوی علوم شانس کار در بخش مالی را دارند.) ضمن این‌که بخشی از این استدلال درست است شاید بتوانیم مکانیسم‌هایی برعکس آن‌را هم ببینیم: ۱) در فقدان مشاغل مالی (و حوزه‌های مشابه) دانش‌کده‌های علوم ممکن بود مجبور شوند حجم برنامه‌های دکترای‌شان را به طور معنی‌داری کاهش دهند چون برای حجم فعلی فارغ‌التحصیلان‌شان شغل کافی در حوزه تخصصی‌شان وجود نخواهد داشت. این‌‌را هم می‌دانیم که دانش‌جوی دکترا یکی از موتورهای محرکه تحقیق در حوزه علوم است. ۲) وجود در پشتی منهتی به شغل‌های غیرعلوم (مثلا موسسات مالی) قدرت ریسک‌ برداشتن محققان علومی مثل فیزیک را افزایش می‌دهد. چون یک گزینه فرعی شغلی نسبتا جذاب ایجاد می‌کند که مثل یک مکانیسم بیمه برای کسانی که برنامه‌های‌ بلندپروازانه‌شان برای مسیر اصلی‌شان شکست می‌خورد عمل می‌کند و لذا احتمال‌ مسیرهای غیرجذاب (مثلا بی‌کاری طولانی‌مدت یا تدریس در موسسات یا مکان‌های غیرجذاب) را از پیش روی آن‌ها بر می‌دارد. در یک مدل سرمایه‌گذاری نیروی‌انسانی تحت عدم‌اطمینان وجود چنین بیمه‌ای (که شانس استفاده از آن هم رابطه مثبت با سطح سرمایه انسانی فرد دارد) می‌تواند سطح کلی سرمایه‌گذاری فردی را به شدت بالا ببرد. ۳) چشم‌انداز شغل‌های جذاب در بازار مالی باعث می‌شود کسانی که بین علوم و رشته‌هایی مثل مهندسی مردد بودند با احتمال بیش‌تری وارد علوم شوند و احتمالا بخشی از آن‌ها نهایتا در همین حوزه علوم باقی می‌مانند. خلاصه استدلالم این است که می‌توان مدلی تصور کرد که در این تعادل دو بخشی (مشاغل علوم و مالی در کنار هم) دانش‌کده‌های علوم هم دانش‌جویان قوی‌تر و هم بیش‌تری دریافت می‌کنند و هم در مقطع استخدام استاد افراد را از دل رقابت سخت‌تری گزینش می‌کنند. در نتیجه کیفیت کلی رشته‌های علوم هم در این تعادل جدید ارتقاء یافته باشد.
  • آیا بحران کریمه بازار جهانی گاز را متحول خواهد کرد؟

    وابستگی اروپا به گاز روسیه یکی از نگرانی‌های همیشه‌گی در مورد امنیت انرژی این قاره است. از آن طرف آمریکا هم که تولیدش از منابع گازی رس(ت)ی (Shale) رشد ناگهانی داشته هنوز به صادرکننده گاز تبدیل نشده است. بهانه‌های امنیت انرژی باعث شده که وزارت انرژی آمریکا مجوز صادرات گاز به کشورهای فاقد قرارداد‌تجارت‌آزاد با این کشور را راحت صادر نکند. در نتیجه قیمت گاز در آمریکا خیلی پایین‌تر از اروپا و ژاپن است و همه منتظر هستند که این عدم تعادل بلاخره کی به هم خواهد ریخت. این وسط اشغال کریمه معادله بازی را به هم زده است. اروپا از فرصت استفاده کرده و به بهانه هم‌راهی در تحریم روسیه از آمریکا می‌خواهد که مجوزهای صادرات گازش را زیاد کند تا نقش روسیه در بازار گاز اروپا کم‌رنگ شود.

    خبرهای مربوط به ماجرا در گاردین ٬ وال‌استریت

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها