• اقتصاد اقلیم: ویلیام نوردهاوس دقیقا چه می‌گوید؟

      در یادداشت کوتاهی به مناسبت جایزه نوبل امسال گفتم که جایزه نوبل اقتصاد سال ۲۰۱۸ یکی از قابل انتظارترین جایزه‌های اعطا شده بود. سال‌ها بود که نام ویلیام نوردهاوس و پل رومر در پیش‌بینی‌های این جایزه ذکر می‌شد و همه منتظر بودند که یکی از جایزه‌های اخیر به حوزه کار این دو – اقتصاد تغییرات اقلیمی و اقتصاد رشد – برسد. البته در حوزه اقلیم افراد دیگری مثل مارتین وایزمن (از هاروارد) و نیکولاس استرن (از مدرسه اقتصادی لندن) هم می‌توانستند جزو برندگان بالقوه حوزه اقتصاد محیط‌زیست و اقلیم باشند ولی به هر تقدیر این جایزه به نوردهاوس رسید. ما در این یادداشت کوتاه سعی می‌کنیم به زبانی غیرفنی، مشارکت علمی نوردهاوس را در حوزه اقتصاد اقلیم توصیف کنیم. در مقدمه بگوییم که هر چند جایزه نوبل اقتصاد به دلیل فعالیت‌های نوردهاوس در حوزه اقتصاد محیط‌زیست و اقتصاد اقلیم به او تعلق گرفته است ولی سابقه فعالیت‌های علمی او فقط به این حوزه محدود نمی‌شود. کارهای نوردهاوس را شاید بتوان در سه گروه اصلی تقسیم کرد: او ابتدا به عنوان یک اقتصاددان حوزه کلان و مشخصا علاقه‌مند به مباحث رشد کار خودش را شروع می‌کند و از این جهت اشتراکات زیادی با پل رومر دیگر برنده جایزه نوبل دارد. در مقطع دوم، موضوع منابع انرژی را در مدل‌های کلان وارد می‌کند و همین مدل‌ها مبنایی می‌شود تا نهایتا در مرحله سوم که تا امروز هم ادامه دارد عمدتا روی مبحث محیط‌زیست و به طور مشخص موضوع تغییرات اقلیم متمرکز شود. … متن کامل را می‌توانید این‌جا مطالعه کنید.
  • مصایب و خوشی‌های ارز نفتی (اندیشه پویا شماره ۵۱)

    نرخ ارز در هم هجای دنیا یک متغیر مهم اقتصاد کلان برای سیاست‌گذاران و بنگاه‌هاست ولی کمتر می‌بینیم که مردم عادی درگیر نرخ ارز کشورشان باشند، در واقع بسیاری از آنان احتمالا هیچ اطلاع و علاقه‌ای به بحث نرخ ارز ندارند. نرخ ارز در کشور ما برعکس، اهمیت روزمره برای عامۀ مردم دارد و تصمیمات و متغیرهای زیادی به آن گره خورده است. از سال‌های قبل انقلاب خبر ندارم ولی تقریبا در تمام سال‌های پس از انقلاب خصوصا پس از پایان جنگ دیده‌ایم که قیمت دلار به طور مداوم یک دغدغه و مسئلۀ بزرگ برای جامعۀ ایران بوده است. می‌توان چند سؤال کلیدی در این رابطه طرح کرد: ۱) چرا مسئلۀ نرخ ارز برای مردم کشور ما این قدر حیاتی است؟ ۲) چرا در حالی که سیاست ارزی در اکثر کشورها تبدیل به امری روتین شده است و یا اساسا از دستور کار کنترل دولت خارج شده است، در اقتصاد ایران هنوز موضوعی است که بر سر اصول آن توافق نظر وجود ندارد و مدیریت آن‌هم پیچیده و غیربدیهی است؟ ۳) چرا بر خلاف اکثر اقتصادهای دیگر که نرخ ارز در آ نها نوسان دائمی ولی کوچک و پیوسته دارد، قیمت ارز در تاریخ سی سال گذشتۀ کشور با جهش‌های ناگهانی و بزرگ مواجه شده است؟ پرداختن دقیق به سؤالات دشواری از این جنس فرصتی بسیار بیشتری از این یادداشت کوتاه نیاز دارد و ما فقط سرنخ‌هایی را در مورد آن‌ها طرح می‌کنیم. اصل مطلب را این‌جا بخوانید. 
  • پوپولیسم یا صدای شنیده نشده مردم؟

    منتشر شده در شماره نوروز ۱۳۹۷ مجله اندیشه پویا بی‌وجه نخواهد بود اگر سال‌های اخیر را دوره بازگشتن پوپولیسم به مرکز تحلیل‌های سیاسی دنیا بنامیم. ظهور احزاب پوپولیست در کشورهای توسعه‌یافته غربی – عموما از نوع جریان های دست راستی و راست افراطی – موضوع را دوباره در مرکز توجه محققان علوم سیاسی و اقتصاد سیاسی قرار داده است و موجی از پژوهش‌های جدید در مورد ماهیت، ایدئولوژی، خاست‌گاه‌ها، و تاثیرات سیاسی و اقتصادی این جنبش‌ها را جرقه زده است. اگر جنبش‌های رهایی‌بخش و عدالت‌خواهانه روح زمانه (Zeitgeist) دهه شصت و هفتاد میلادی را شکل می‌دادند، به تعبیری پوپولیسم روح زمانه عصر ما است. ولی پوپولیسم دقیقا چیست؟ «شورش مردم علیه نخبگان» احتمالا مهم‌ترین و شاید تنها وجه مشترک ده‌ها جریان سیاسی مختلف است که در دو قرن گذشته (خصوصا قرن بیستم) با برچسب «پوپولیسم» وصف شده‌اند. در مذمت پوپولیسم و سیاست‌های پوپولیستی فراوان نوشته است و خواننده اندیشه پویا هم قطعا به خوبی با آن‌ها آشنا است: پوپولیسم نهادهای دموکراتیک را بی‌ثبات می‌کند و چرخه‌های سیاسی ایجاد می‌کند. پوپولیسم چپ باعث کوته‌نگری (Short-Termism) و قربانی کردن ملاحظات بلندمدت در سیاست‌‌گذاری‌ها می‌شود، قیمت‌های نسبی را در اقتصاد دست‌کاری می‌‌کند و روند سرمایه‌گذاری را مختل می‌کند. در مقابل جنبش‌های پوپولیستی دست‌راستی معمولا عنصر هویت‌طلبی غیردموکراتیک و غیرلیبرال دارد، خصوصیت بیگانه‌سازی و دگرستیزی (ما و دیگری) را تقویت می‌کند، حقوق اقلیت‌ها را تضمین نمی‌کند، قدرت رسانه‌های زرد را تقویت می‌کند و الخ. در این مقاله کوتاه ولی قصد داریم کمی از موضع و گفتمان مسلط موجود در کشور در تقیبح قاطعانه پوپولیسم – خصوصا به عنوان برچسبی برای توصیف سیاست‌ها – فاصله گرفته و این سوال انتقادی را مطرح کنیم که از پوپولیسم به عنوان یک جنبش اجتماعی و سیاسی چه می‌توان آموخت؟ این سوال خصوصا وقتی در بستر کشور خودمان مطرح می‌شود اهمیت بیش‌تری دارد چون جنبه‌‌‌های مخرب جریان پوپولیستی راه‌یافته...ادامه مطلب ...
  • مقاله علمی: «روی‌کرد زمان متوسط برخورد برای حل مسایل کنترل بهینه قیمت»

    چند سال پیش و پس از حذف یارانه‌های سوخت و هدف‌گذاری برابر کردن قیمت داخلی با قیمت‌های فوب خلیج‌فارس، در سرمقاله‌ای این مساله سیاست‌گزاری را طرح کردم که با توجه به تصادفی بودن لحظه‌ای قیمت‌های جهانی بنزین و نرخ ارز، اگر سیاست‌گزار بخواهد قیمت‌های داخلی (ریالی) را با قیمت‌های جهانی هم‌سطح نگه دارد باید مرتبا قیمت داخلی سوخت را تغییر دهد. این کار ولی باعث تحمیل هزینه به بنگاه‌ها و خانواده‌ها و افزایش عدم اطمینان‌های اقتصادی می‌شود. از طرفی اگر دولت بخواهد فقط در ابتدای یک دوره قیمت‌ها را با قیمت جهانی تنظیم کند ولی در میانه راه به آن دست نزد ممکن است قیمت‌های داخلی در این فاصله انحراف زیادی از سطح جهانی پیدا کنند. عملا هم دیدیم که مثلا بعد از جهش نرخ ارز در سال ۹۰-۹۱ و عدم تغییر قیمت‌های داخلی سوخت، شکاف قیمت داخل و خارج دوباره خیلی بزرگ شد. البته کاهش قیمت جهانی نفت در سال ۹۵ بعد از چند سال به کمک این موضوع آمد و شکاف کم‌تر شد. این موضوع در این سال‌ها همیشه به عنوان یک موضوع پژوهش در ذهنم بود. در این تحقیق تصمیم گرفتیم این موضوع سیاست‌گزاری را در چارچوب روی‌کرد کنترل بهینه و به صورت یک مساله خاص کنترل ضربه‌ای (Impulse Control) صورت‌بندی کنیم. در جریان حل مساله نهایتا به یک روش حل ریاضی رسیدیم که فراتر از مساله اولیه بود و مساله قیمت‌گذاری سوخت در کشورهایی مثل ما صرفا به عنوان یک کاربرد برای آن و به صورت خلاصه‌تر ذکر شد. روشی که در این مقاله طرح می‌کنیم روی‌کرد جدیدی برای مسائل «موانع بهینه» در حضور هزینه‌های تنظیم یا همان Adjustment Costs است. در مسایل موانع بهینه کنترل‌کننده دوست دارد یک فرآیند تصادفی را تا حد امکان نزدیک به نقطه بهینه نگه دارد ولی هر بار که بخواهد در سیستم مداخله کند باید هزینه‌ای برای مداخله بپردازد. اگر...ادامه مطلب ...
  • هر اقتصاددانی نئولیبرال نیست!

    فراوان دیده‌ام که آدم‌ها (خصوصا اهالی علوم اجتماعی انتقادی) با یک پیش‌فرض خیلی قوی و تردیدناپذیر نادرست با اقتصاددان‌ها برخورد می‌کنند: به نظرشان هر کس تحصیل‌کرده یا معلم یا محقق حوزه اقتصاد باشد (خصوصا اگر در حوزه جریان اصلی مشغول باشد) حتما یک «نئولیبرال» و یک ضدچپ دوآتشه است. اثر این پیش‌فرض ذهنی روی رفتار هم معمولا در یکی از دو سر طیف ظاهر می‌شود: یا به شکل موضع‌گیری ستیزه‌جویانه و سوگیرانه علیه اقتصادخوانده‌ها از همان ابتدا یا برعکس در قالب موضع اپولوجتیک طرف نسبت به گزاره غیردست‌راستی و متقرقی که می‌خواهد بیان کشود. شاید این چند مورد مشاهده شخصی به کاهش این سوگیری و همدلی و گفت‌ و گوی به‌تر کمک کند. ۱) اولا بسیاری از اهالی اقتصاد اساسا علاقه‌ یا دغدغه یا حتی دانشی نسبت به مواضع ایدئولوژیک ندارند. بیشتر اقتصاددانان این روزها با نوعی از موضوعات فنی سر و کله می‌زنند و مشغولند که هیچ وقت مستقیما به دعواهای سطح بالاتر ربط پیدا نمی‌کند. فرد ممکن است متخصص تخمین زدن اثر مهاجرت روی قیمت مسکن باشد ولی ترجیح بدهد که موضع خاصی در مورد «موضوعات کلان اقتصادی» نداشته باشد و شنونده باشد. ۲) بسیاری از اقتصاددانان ممکن است نگاه مثبت به کارکرد بازارهای بدون اصطکاک داشته باشند ولی درعین منتقد «نئولیبرالیسم» (خصوصا از نوع افراطی آن) هم باشند، چون به اصطکاک‌های موجود در دنیای واقع آگاه هستند و می‌دانند که نمی‌شود هر متغیری را به بازار بدون نظارت سپرد. این اقتصاددانان احتمالا با کنترل افراطی اقتصاد و برخی از روی‌کردهای چپ رادیکال هم‌دل نیستند ولی معنی‌اش این نیست که با نئولیبرال‌ها یا شیفتگان ایدئولوژیک بازار آزاد هم همراه هستند. بین این دو حد، یک طیف بزرگ خاکستری وجود دارد. ۳) دسته دیگری ممکن است در مورد برخی متغیرهای اقتصادی (مثل قیمت‌گذاری محصولات بنگاه‌ها) موضع جدی طرف‌دار بازار آزاد داشته باشند ولی لزوما این تحلیل را قابل تعمیم...ادامه مطلب ...
  • مقاله علمی: دینامیک رابطه بین نفت خام و محصولات پالایشی

    در این مقاله جدیدمان رابطه بین قیمت نفت خام (برنت و WTI) و چند محصول پالایشی مهم (بنزین و نفت سفید) را در طول زمان بررسی می‌کنیم. نشان می‌دهیم که در رابطه هم‌انباشتگی بین نفت خام و محصولات پالایشی، اندازه عرض از مبداء مرتبا بزرگ‌تر و شیب رابطه مرتبا کوچک‌تر شده است. این به معنی است که در طول زمان قیمت محصولات پالایشی به تدریج حساسیت کم‌تری به قیمت نفت خام پیدا کرده و سهم یک مقدار ثابت در قیمت آن‌ها بیش‌تر شده است. این مشاهده را سپس از طریق آزمون‌های دقیق‌تر اقتصادسنجی واکاوی می‌کنیم و نشان می‌دهیم که رابطه بین نفت و محصولات پالایشی دچار چند شکست ساختاری شده است که با تحولات بازار جهانی نفت هم سازگار است. نهایتا به این نتیجه می‌رسیم که یک مدل تغییر رژیم مارکوفی قادر به توضیح موضوع نیست که این طور تفسیر می‌شود که تغییر رابطه موقت نیست و بیش‌تر به سمت یک تحول ساختاری تمایل دارد. در بخش آخر چند توضیح اقتصادی برای رابطه مشاهده شده ارائه می‌کنیم. احتمالا قوی‌ترین فرضیه از گسست بین قیمت نفت خام و گاز طبیعی می‌آید. به طور سنتی قیمت گاز به قیمت نفت ایندکس می‌شد و در نتیجه قیمت گاز مصرفی پالایش‌گاه‌ها هم خودش را به صورت ضریب بیش‌تر قیمت نفت خام نشان می‌داد. با منفک شدن قیمت نفت خام و گاز طبیعی، رابطه به سمت پویایی مشاهده شده در ابتدای مقاله نزدیک می‌شود.
  • رشد اقتصادی و رشد مصرف بنزین

    ظاهرا مصرف بنزین در کشور در یکی دو سال اخیر رشد قابل توجهی داشته و عدم اطمینان از منشاء این رشد حدس‌ و بحث‌ شده است. این که عامل اصلی چه بوده است را باید با تحلیل آماری و اقتصادسنجی داده‌ها (در سطح مراکز پخش سطح استانی) پاسخ داد که من به آن دست‌رسی ندارم ولی حداقل می‌توانیم برخی ملاحظات نظری داشته باشیم: ۱) آیا بین مصرف انرژی و تولید ناخالص داخلی رابطه وجود دارد؟ صدها مقاله در اقتصاد انرژی سعی کرده‌اند این رابطه را بشکافند. وجود همبستگی آماری بین دو متغیر کمابیش موضوع بدیهی است: به زبان ساده وقتی تولید ناخالص داخلی کشوری بالاتر باشد هم صنعت و خدمات کشور تولید بیش‌تری دارد و هم مردم کشور مصرف بیش‌تری دارند (مثلا بیشتر سفر می‌روند و خانه‌های بزرگ‌تری دارند و الخ). هر دو بخش تولید و مصرف نیازمند مصرف انرژی هستند و در نتیجه شوک مثبت به تولید ناخالص داخلی معمولا باعث افزایش مصرف انرژی (خصوصا در کوتاه‌مدت) می‌شود. سوال عمیق‌تر و بحث‌برانگیزتر این است که رابطه علی (Causal) از کدام سمت است: آیا مصرف انرژی می‌تواند «پیش‌رانه» رشد اقتصادی باشد یا معلول آن است؟ ۲) آیا رابطه مثبت تولید ناخالص داخلی (یا سرانه) و مصرف انرژی همین طور دست به دست هم بالا می‌رود؟ نه! مشاهدات بین کشوری نشان می‌دهد که این رابطه تا جایی یک به یک است ولی از یک سطحی از درآمد سرانه ، رابطه بین دو متغیر شکسته شده و بین‌شان فاصله می‌افتد و مصرف انرژی شروع به اشباع شدن و خم‌شدن می‌کند. یک دلیل این دینامیک، حرکت از مصرف انرژی در صنایع انرژی‌بر (مثل فولاد) در مراحل اولیه توسعه به سمت «بهره‌وری و کارایی» انرژی و ضمنا بخش‌های کم‌تر انرژی‌بر مثل خدمات و فناوری اطلاعات است (مثلا چین را با کشورهای اروپایی مقایسه کنید). دلیل دیگر اشباع شدن تدریجی بهره‌مندی سرانه از وسایل انرژی...ادامه مطلب ...
  • بحران آب در ایران و جهان: از منظر اقتصاد و کسب کار

    اسلایدهای این سخن‌رانی را (که در چند موقعیت مختلف از جمله همایش بین‌المللی مدیریت، اتاق بازرگانی و کارگزاری بانک کشاورزی) ارائه شد می‌توانید از این‌جا دریافت کنید.
  • صادرات/واردات آب آبی و سبز

    برای کمی کردن ردپای آب و مصرف منابع آب در کشورها، منابع آب را به سه دسته آبی و سبز و خاکستری تقسیم می‌کنند. آب سبز، رطوبت ناشی از آب باران است که فقط برای کشاورزی دیم قابل استفاده است. آب آبی، آب روانی است که جایی – در رودها، سدها، یا منابع زیرزمینی – ذخیره شده است. ردپای آب خاکستری، میزان منابع آبی است که در نتیجه پساب فعالیت کشاورزی، صنعتی، یا تولید انرژی آلوده شده و از چرخه مصرف خارج می‌شود. سوال این است که چرا این تفکیک – غیر از یک سری برچسب – برای تحلیل اقتصادی مفید است؟ از نظر من تفکیک آب سبز و آبی از دو حیث خیلی اهمیت دارد: اول این‌که استفاده از آب آبی «هزینه فرصت» خیلی بیش‌تری دارد، چون‌ آبی است که می‌‌تواند به مصارف شهری و صنعتی و کشاورزی تخصیص داده شود. در حالی‌که آب سبز قابل انتقال و استفاده در مصارف دیگر نیست و هزینه فرصت آن نزدیک به صفر است (غیر از برخی مصارف اکوسیستمی). نکته دوم این‌که آب سبز دچار مساله تبخیر مجدد نیست. آبی است که از بالا نازل شده و در صورت کشت محصول مقداری از آن جذب گیاه (و تعرق) می‌شود، ولی مقدار تبخیر آن چه در صورت کشت و چه در صورت نکشت یک‌سان است. در حالی که آب آبی وقتی وارد مزرعه می‌شود در معرض تبخیر «مجدد» از سطح است. می‌‌گوییم مجدد چون یک بار هم قبلا موقع ذخیره شده در معرض تبخیر بوده است. پس مالیات «تبخیر» آب آبی تقریبا دوبرابر آب سبز است. یک محاسبه ساده انجام دادم: شاخصی تعریف کردم با عنوان «نسبت آب آبی به کل ردپای آب صادراتی» کشورها. این شاخص در واقع می‌گوید که از یک واحد آب مجازی موجود در محصولات کشاورزی و صنعتی صادرشده توسط یک کشور چند درصد آن از منابع آب آبی...ادامه مطلب ...
  • قیمت‌های پیش‌رو نگر (Forward Looking) در بازار نفت

    درست به فاصله چند ساعت از اعلام توافق اوپک برای کاهش تولید قیمت انواع نفت خام در عرض چند ساعت چیزی حدود ۱۰-۱۲ درصد جهش کردند که خب در بازارهای دارایی و انرژی جهش خیلی بزرگ و کم‌سابقه‌ای به حساب می‌آید. سوال این است که توافق اوپک – که معطوف به تولید در ماه‌های آینده است – چرا باید قیمت امروز نفت را تحت تاثیر قرار دهد؟ این سوال حالت خاصی از یک سوال کلی‌تر است که چرا در حالی که هیچ اتفاقی در عرضه و تقاضای روز یک کومودیتی دیده نمی‌شود قیمت آن می‌تواند بسیار متلاطم باشد؟ کسانی که علاقه‌مند هستند که نشان دهند نظریه‌‌های اقتصاد متعارف در دنیای واقع برقرار نیست این تلاطم‌ها و جهش‌ها را به عنوان مثال نقض نظریه عرضه و تقاضا ذکر کرده و یا آن را به «اثرات روانی» در بازار نفت و هیجانات زودگذر و امثال آن نسبت می‌دهند. شکی نیست که بازار ممکن است به صورت موقت دچار اشتباه محاسباتی شود تا نهایتا به تعادل همگرا شود ولی این نیرو یک نیروی درجه اول نیست. اتفاقا این رفتار مشاهده‌شده کاملا با یک چارچوب بازار عقلانی و مبتنی بر عرضه و تقاضا (ولی به صورت چند دوره‌ای) سازگار است. در بازار نفت، قیمت‌های دوره‌های مختلف از طریق ذخیره و موجودی انبار نفت خام به یک‌دیگر وصل هستند. در نتیجه قیمت‌های امروز و قیمت‌های انتظاری زمان‌های مختلف (منعکس شده در قراردادهای آتی) باید – در یک محدوده‌ای – در تعادل با یک‌دیگر باشند. توافق اوپک ممکن است تولید نفت در هفته‌های آتی را کاهش داده و با کاهش عرضه قیمت در آن دوره‌ها را بالا ببرد. ولی اثر این توافق محدود به فردا نیست. کسی که امروز فروشنده نفت است این را حساب می‌کند که اگر نفت را به جای فروش امروز برای عرضه در دوره بعدی ذخیره کند می‌تواند آن را به قیمت...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها