• یازده فرمان تحلیل اقتصادی آمار و ارقام

    یازده فرمان تحلیل اقتصادی
    آمار و ارقام اقتصادی اگر بر اساس مبنای صحیحی مقایسه نشود می‌تواند خیلی گمراه‌کننده باشد. موارد پایین خطاهایی است که من دیده‌ام در ایران زیاد اتفاق می‌افتد. بعضی‌هایش را خودم مرتکب شدم و از تذکرات دیگران یاد گرفتم و بعضی‌هایش را هم از خطاهای دیگران آموختم:
    ۱) در کشور ما سیاست‌مداران معمولا عادت ندارند اعداد را به قیمت‌های سال پایه اعلام کنند. مثلا می‌گویند قیمت بنزین از سال ۷۲ تا ۸۲ شانزده برابر شده ولی مصرف کم نشده و یادشان می‌رود که باید تورم را از آن بکشند بیرون. لذا هر وقت چند عدد به ریال دیدید که مال سال‌های مختلف بودند اول همه را به قیمت‌های یک سال ثابت تبدیل کنید فی‌المثل اگر روند قیمت مسکن در تهران در ده سال گذشته را بر اساس قیمت‌های روز هر سال بحث کنید تقریبا حرف معناداری نمی‌زنید مگر این‌که تورم را از همه بکشید بیرون و همه را مثلا به قیمت سال اول ارائه کنید. مثال معروفش قیمت نفت است. نفت بیست دلاری سال ۱۹۷۸ با احتساب تورم جهانی ممکن است از نفت چهل دلاری سال ۲۰۰۵ گران‌تر باشد. مقایسه دو عدد مربوط به دو سال مختلف مثل جمع کردن سیب و گلابی است.
    ۲) هر وقت عدد ریالی را در سطح ملی دیدید فوری بر تولید ناخالص ملی، بودجه دولت یا جمعیت کشور تقسیم کنید تا حس واقعی از آن پیدا کنید. مثلا این سایت بازتاب گیر داده بود به سفرهای خارجی کارمندان دولت و می‌گفت سالی ۵۰۰ میلیارد تومان خرج آن می‌شود. رقمش دهن پرکن است ولی من حساب کردم که اگر نصف مسافرت‌های خارجی را هم قطع کنیم به هر ایرانی سه هزار تومان در سال می‌رسد. به همین منوال حساب کنید سهم دکوراسیون اتاق مدیران را از کل بودجه وزارت‌خانه و الخ.
    ۳) هر وقت گفتند فلان عدد این قدر رشد کرده اول رشد جمعیت را ازش کم کنید تا ببنید رشد واقعی چقدر بوده. مثلا اگر رشد اقتصادی پنج درصد و رشد جمعیت دو درصد بوده، درآمد سرانه واقعی سه درصد زیاد شده است.
    ۴) هر وقت مقدار فیزیکی یک متغیر (مثلا تعداد، تناژ و از این جور چیزها) را در دو زمان مختلف گفتند فورا بر جمعیت آن دو زمان تقسیم کنید تا ببنید آیا واقعا وضع بهتر شده یا نه؟ مثلا اگر گفتند تولید گندم بعد از انقلاب تا الان از X به Y رسیده فورا ایکس را بر ۳۶ میلیون و وای را بر ۷۵ میلیون تقسیم کنید تا قابل مقایسه شوند و گرنه باز قضیه مقایسه سیب و گلابی است.
    ۵) مقایسه با نرخ رشد جهانی را فراموش نکنید. مثلا اگر گفتند کاربران اینترنت از یک میلیون در سال ۷۶ به پنج میلیون در سال ۸۳ رسیده، نرخ رشد همین پدیده در جهان یا منطقه را هم ببینید. چه بسا چنین ما خیلی کم‌تر از بقیه رشد کرده باشیم.
    ۶) اگر بخواهید در مورد اهمیت تولید یک بخش (مثلا نفت) در اقتصاد قضاوت کنید اول آن را بر تولید ناخالص ملی تقسیم کنید تا سهمش از کل اقتصاد به دست بیاید. این جوری مثلا اشتباه آن دوست اقتصاددان را نمی‌کنید که بگویید اگر تولید نفت از سال ۱۳۷۵ تا ۱۴۰۰ دوبرابر شود پس اقتصاد کشور به نفت وابسته‌تر شده است. تولید ناخالص ملی در این مدت بیش از دوبرابر خواهد شد و لذا سهم نفت کم‌تر از قبل می‌شود.
    ۷) به آمار درآمد خانوار در مرکز آمار اعتماد نکنید. مردم ایران درآمدشان را کم اعلام می‌کنند. به جایش از آمار هزینه خانوار استفاده کنید. این نمایان‌گر درآمد واقعی است.
    ۸) ابدا گول اعداد فیزیکی را نخورید. مثلا اگر گفتند صدها هزار تن سیب در کشور تولید شد بپرسید معادل ریالی‌اش چقدر می‌شود. خیلی دستگاه‌های دولتی دوست دارند عملکرد خود را این‌طوری بزرگ‌تر جلوه دهند.
    ۹) قیمت‌ها را با دستمزد‌ها نرمال کنید تا دید واقعی پیدا کنید. مثلا اگر گفتند قیمت برنج یا گوشت از بعد از انقلاب تا الان سی برابر شده است، نگاهی هم به شاخص دستمزد بیندازید و سی را بر آن تقسیم کنید. اگر شاخص را نداشتید و مثلا پدرتان راننده تاکسی بود بگویید «بابا جان درسته برنج گرون شده، ولی خدا وکیلی درآمد تو از آن سال تا الان چند برابر شده است». این را انکار نمی‌کنم که قیمت‌ها در برخی بخش‌ها بیش از دستمزد‌ها رشد کرده ولی می‌گویم تا این نسبت را محاسبه نکنیم دیدمان خیلی اغراق‌آمیز خواهد بود.
    ۱۰) وقتی صحبت از میزان رشد شد اول از همه نرخ رشد را حساب کنید. مثلا اگر گفتند جمعیت تهران در صد سال قبل پنجاه برابر شده خیلی شوکه نشوید. ماشین حساب بیاورید و نرخ رشد مرکبش را حساب کنید که می‌شود چهار درصد و چیز خاصی نیست. مثل همه شهرهای بزرگ دنیا است.
    ۱۱) اگر صحبت از مقایسه قیمت یا دستمزد با کشورهای دیگر شد فورا با تولید ناخالص ملی یا شاخص هزینه زندگی نرمال کنید. مثلا اگر استادان دانشگاه شکایت کردند که چرا حقوق همتایان غربی ما پنج هزار دلار است می‌توان گفت پنج هزار دلار یعنی یک هشتم درآمد سرانه کشورهای غربی در حالی که حقوق استادان ایران نزدیک به یک سوم درآمد سرانه است. با شاخص هزینه که نرمال کنیم بازهم می‌بینیم که غربی‌ها وضع بهتری دارند ولی فاصله دیگر به اندازه قبل نخواهد بود.
    این‌ها چیزهایی بود که به ذهن من رسید. اگر شما هم تجربه‌های خودتان را بنویسید می‌شود همین‌جا منتشرش کنیم.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها