• نوبل ۲۰۱۶ اقتصاد: هولمستروم و هارت

    هر سال بعد از اعلام برنده جایزه نوبل اقتصاد سمیناری در دانش‌گاه‌مان برگزار می‌کنیم و به زبان (نسبتا) ساده مشارکت علمی برندگان را به دانش‌جویان و سایر علاقه‌مندان توضیح می‌دهیم. امسال من و همکارم در مورد مشارکت علمی هولمستروم و هارت صحبت کردیم که اسلایدهایش را می‌توانید از این‌جا دریافت کنید.
  • «دغدغه کارراهه» Career Concern

    فاما در مقاله‌ای در سال ۱۹۸۰ حدس زده بود که با وجود «بازار کار رقابتی» اصولا نیازی به قراردادهای انگیزشی برای حل مساله عاملیت نیست٬ چون فشار بازار و قیمت‌گذاری مداوم مدیران و متخصصان در این بازار خود به خود انگیزه کار کردن را به آن‌ها می‌دهد. هولمستروم در مقاله‌ خیلی مهمی نشان می‌دهد که این حدس درست نیست و بازار نمی‌تواند جای‌گزین کامل «قراردادها» شود. جالب بود که این مقاله را حتی برای انتشار به ژورنال‌های علمی نداد و به عنوان فصلی در یک کتاب چاپ کرد. سال‌ها بعد به درخواست سردبیر ژورنال RES مقاله در سال ۱۹۸۹ بازنشر شد. بر خلاف پست قبلی، در مساله «دغدغه کارراهه» عامل رفتار دینامیکی (چند دوره‌ای) دارد و می‌داند که عمل‌کرد خوب در این دوره نه تنها باعث پاداش فوری می‌شود بل‌که باعث می‌شود تا «باور» بازار در مورد قابلیت‌های او در دوره‌های بعدی هم مثبت باشد. چنین شرایطی را در بازار کار نیروهای متخصص مثل ورزشکاران، اعضای هیات علمی، مدیران، نظامیان، هنرمندان و الخ می‌بینیم. در این نوع مشاغل ارائّه عملکرد قوی یا استثنایی در چند سال اول کاراهه باعث تثبیت اعتبار و شهرتی می‌شود که نتایج مثبت آن برای سال‌ها باقی می‌ماند. فاما هم بر این اساس حدس زده بود که نیازی به قرارداد‌های انگیزشی نیست و بازار با ایجاد «دغدغه کارراهه» خودش انگیزه کافی تولید می‌کند. هولمستروم نشان داد که مساله کمی پیچیده‌تر از این است! عاملی که در ابتدای کارراهه‌اش است انگیزه دارد تا به صورت موقت عمل‌کردی «ورای» سطح واقعی قابلیت‌هایش تولید کند و به اصطلاح سیگنالی که بازار از او می گیرد را مغشوش کند، مفهومی که از مباحث جنگ الکترونیک قرض گرفته شد و عنوان Signal Jamming به‌ آن اطلاق شد. ولی ماجرا به این ختم نمی‌شود! بازار هم هوشمند است و می‌داند که عامل انگیزه دارد تا با عمل‌کرد استثنایی او را فریب بدهد!...ادامه مطلب ...
  • بده‌بستان «کارایی» و «اطمینان خاطر»

    از شهودهای مهمی که همان ابتدا در نظریه قراردها می‌آموزیم (و دو نفر از پیش‌گامان این حوزه هم امسال برنده جایزه نوبل شدند) بده‌بستانی (Trade-Off) است که بین «کارایی» و «بیمه» (یا اطمینان خاطر) وجود دارد. صورت ساده مساله این است که محصول خروجی یک سازمان تابعی از میزان تلاش کارگزار (Agent) به علاوه یک نویز تصادفی است. وجود این نویز باعث می‌شود که کارگزار هر قدر هم تلاش کند نتواند از کمیت محصول خروجی مطمئن باشد. به عنوان مثال کشاورزی که محصولی را کشت می‌کند در هر صورت در معرض شوک‌های تصادفی بارش و دما و آفات هست و در نتیجه بازده محصولش حاصل جمع تلاش و تخصص خودش و عوامل تصادفی بیرونی است. وقتی با چنین شرایطی سر و کار داریم تضاد مهمی بروز می‌کند: اگر بخواهیم از قراردادهای انگیزه‌ای قوی (High Powered) استفاده کنیم باید پرداختی به کارگزار را مستقیما به محصول خروجی مشروط کنیم تا او با حداکثر انگیزه کار کند. ولی از طرف دیگر عامل تصادفی (و خارج از کنترل او) باعث می‌شود تا دریافتی‌اش یک متغیر تصادفی بوده و در نتیجه ریسک زیادی به زندگی شخصی وی وارد کند. مثلا صاحب زمین ممکن است به کشاورز بگوید که ۵۰ درصد محصول مال او است. این قرارداد انگیزه زارع برای کار را زیاد می‌کند ولی ریسک زیادی هم به او وارد می‌کند که ممکن است خارج از حد تحملش باشد. در نتیجه مالک (که معمولا ریسک‌پذیرتر از عامل است) ممکن است ریسک محصول را جذب کرده و پرداختی کارگزار را ثابت‌تر کند. ولی پرداخت ثابت‌تر از طرف دیگر باعث می‌شود تا انگیزه کار کردن پایین بیاید! این همان تضاد کلیدی بین دو هدف مهمی است که در تیتر نوشته اشاره کردیم. با این چارچوب می‌توانیم به صورت نظام‌مند‌تری در مورد تفاوت نظام اقتصادی کشورها و مکانیسم‌های انگیزشی در بازار کار آن‌ها و تعادل‌های مختلف موجود...ادامه مطلب ...
  • مالیات ۷۰٪ بر درآمد پزشکان؟

    این مطلب به عنوان سرمقاله روزنامه تعادل منتشر شده است. ********** در خبرها بود که رییس کمیسیون بهداشت مجلس از پیش‌نهاد مالیات ۷۰ درصدی پلکانی روی حقوق پزشکان پردرآمد خبر داده است. این تصمیم نمونه‌ای از سیاست‌گذاری‌های شتاب‌زده و با روی‌کردی مکانیکی به مسایل اقتصادی است که جای نقد و بررسی فراوان دارد. انگیزه این اقدام مقابله با درآمدهای نجومی در بخش پزشکی اعلام شده است. به چنین روی‌‌کردی در سیاست‌گذاری و برخورد با مسایل می‌توان عنوان «مکانیکی» را اطلاق کرد. چرا که طراح سیاست واکنش‌ها و پاسخ‌های رفتاری پزشکانی که مشمول آن خواهند شد را در محاسبات خود وارد نکرده است و با فرض گرفتن وضعیت فعلی سعی در اخذ مالیات ۷۰ درصدی از پزشکان مشهور دارد. طبعا از زاویه بازتوزیع درآمد و برقراری یک نظام امنیت اجتماعی گسترده، مالیات‌های معقول و حساب‌شده خصوصا بر روی درآمد یا ثروت طبقات مرفه‌تر جای دفاع دارد. پس بحث ما معطوف به موضوع کلی مالیات‌گیری از ثروت‌مندان نیست، بل‌که صرفا متمرکز روی سیاست مالیات ۷۰ درصدی از پزشکان است. اولین سوالی که باید پرسید این است که آیا معقول است که نرخ حاشیه‌ای مالیات برای دست‌مزد مشاغل مختلف تا این حد با هم تفاوت داشته باشد؟ در اکثر کشورها مالیات بر درآمد مستقل از شغل فرد و صرفا تابعی از سطح درآمد او است. سیاستی که رییس کمیسیون بهداشت از آن دفاع می‌کند تبعیض مالیاتی عظیمی بین پزشکان و سایر اقشار جامعه (خصوصا صاحبان درآمدهای بالا از محل فعالیت‌های غیرمولد) ایجاد می‌‌کند و بسیار محل نقد است. ضمن این‌که چنین سیاستی باعث ناکارایی‌ها و عدم شفافیت‌ها و قانون‌گریزی‌های جدیدی می‌شود که در زیر به آن‌ها اشاره می‌کنیم. به عنوان چارچوب تحلیلی مساله، به طور کلی در همان حال که از نقش مالیات برای بازتوزیع ثروت دفاع می‌کنیم باید متوجه اختلال‌‌های (Distortion) ناشی از مالیات بستن روی منابع تولید هم باشیم. مهم‌ترین نقد...ادامه مطلب ...
  • خرید کالای کاربر به جای پرداخت خیریه

    عکسی دیدم که تسلیت‌گویان یک مراسم ترحیم به جای اهدای دسته گل هزینه آن را صرف خیریه‌ای برای تامین جهیزیه کرده‌اند و به جای دسته‌گل، برگه کاغذی آن‌را به صاحب عزا ارسال کرده‌اند. تحلیل انتقادی این مثال ساده می‌‌تواند چارچوبی برای درک به‌تر انواع مسایل مشابه به ما بدهد. طبعا مثل همه مساله‌های پیچیده و چند بعدی، ساده‌سازی‌های متعددی انجام می‌دهیم که به قلب بخشی از مساله برسیم. تحت برخی فروض و شرایط، می‌توان استدلال کرد که هر چند نیت اهداکنندگان جیزیه خیر بوده ولی این کار اثر درجه اولی روی رفاه گروه هدف آن نخواهد داشت. گل باید از دکه‌گل‌فروشی خریداری می‌شد و قبلش هم و در مزرعه/گل‌خانه‌ای تولید می‌شد و توسط وانتی حمل می‌شد. همه این فعالیت‌ها تا حد خوبی کاربر هستند و در نتیجه بخش قابل توجهی از هزینه «ظاهرا تلف‌شده» گل‌ها در واقع به همان کسانی رسیده است که خیریه بخشی از آن‌ها را هدف گرفته است. صرفا این‌که به جای «پرداخت مزد» ناشی از کار آبرومند به کارگران گل‌کار عملا همین پول به آن‌ها در قالب خیریه پرداخت شده است. با عدم خرید گل‌ها یک عده‌ای از کارگران زنجیره گل بیکار شده و باید از همان خیریه کمک دریافت کنند. اگر این استدلال را بپذیریم شاید بتوانیم بگوییم که به جای تشویق مردم به پرداخت خیریه، آن‌ها را تشویق به خرید و مصرف (یا حتی اهدای) کالاها و خدماتی کنیم که سهم «نیروی کار ساده» در تولید آن‌ها قابل توجه و سهم مواد حداقل است. دقت کنیم که در غیاب این ملاحظه این کالاها لزوما جزو سبد انتخاب‌شده مصرف‌کننده نخواهند بود. طبعا بالا بودن «سهم نیروی کار» مهم است٬ چون مثلا اگر ۹۰٪ قیمت گل سود خالص گل‌فروش باشد٬ عدم خرید گل و پرداخت مستقیم به خیریه اتفاقا بازتوزیع به‌تری به سمت طبقات هدف باشد. حال این استدلال خودمان را نقد کنیم که سوی دیگر...ادامه مطلب ...
  • خودروهای خودران و بازار کار

    فناوری خودروهای خودران به سرعت در حال تحول است و دور از انتظار نیست که ظرف یک دهه این خودروها را در شکل گسترده در برخی شهرها ببینیم. البته علاوه بر مشکلات فنی، هنوز مسایل مهمی مثل جنبه‌های اخلاقی، فلسفی و حقوقی ماجرا باقی است که باید حل شود. مثلا وقتی خودروی خودران با مساله تراموا (Trolley Problem) مواجه شود چه تصمیمی باید بگیرد؟ به عنوان مثال اگر راندن به سمت چپ مستلزم تصادف با یک کودک و راندن به سمت راست مستلزم کشتن یک فرد بالغ باشد (و راه دیگری هم نباشد) تصمیم خودرو چه باید باشد؟ اگر انتخاب یک مسیر باعث زیان مالی ده میلیون دلاری و انتخاب مسیر دیگر باعث زخمی کردن یک انسان باشد چه گزینه‌ای باید انتخاب شود؟ و هزاران سناریوی دیگر از این جنس که باید الگوریتم یا قاعده‌‌‌هایی برای تصمیم‌گیری در مورد آن‌ها طراحی شود. ضمن این‌که مسوولیت حقوقی پس از تصادف هم روشن نیست. اگر خودرو با کسی تصادف کرد و او را کشت یا زخمی کرد چه کسی مسوول است؟ صاحب خودرو؟ نویسنده نرم‌افزار؟ سازنده خودرو؟ شرکت بیمه؟ … اگر این نوع مسایل حل شوند و خودروی بدون راننده به صورت گسترده وارد جامعه شوند ضربه مهمی هم به بازار کار وارد خواهد شد، چرا که شغل‌هایی مثل راننده تاکسی عملا حذف یا کم‌رنگ خواهند شد و خودروهای خودران جای تاکسی سنتی را می‌گیرند. ولی حذف شغل «راننده تاکسی» یک فرقی با حذف شغل‌های دیگر دارد. در دنیای مدرن راندن تاکسی (خصوصا در کشورهایی که مجوز تاکسی قیمت میلیونی ندارد) جزو معدود فرصت‌هایی است که امکان ترکیب «کار نیروی ساده» و «سرمایه» شخصی را فراهم می‌کند. کم‌تر شغلی چنین ویژگی دارد که فرد هم بتواند روزانه چندین ساعت از وقتش را صرف آن کند و هم با تزریق مقداری سرمایه شخصی درآمدی بیش از درآمد شغل‌های ساده به دست بیاورد. به...ادامه مطلب ...
  • گردهمایی دو نسل٬ گزارشی از همایش بوستون

    این مقاله کوتاهی است که برای شماره ۱۰۸ تجارت فردا نوشته‌ام و خلاصه‌ای از اتفاقات در همایش اقتصاد ایران ۲۰۱۴ را ارائه می‌کند. سومین کنفرانس بین‌المللی اقتصاد ایران توسط انجمن بین‌المللی اقتصاددانان ایرانی (IIEA) در روزهای ۲۵ و ۲۶ اکتبر سال جاری در بوستون (در محل دانش‌گاه بوستون کالج) برگزار شد. همانند همایش‌های قبلی سخن‌رانان و شرکت‌کنندگانی از ایران و خارج از ایران در این مراسم شرکت داشتند. البته متاسفانه مشکلات ویزا باعث شد تا تعدادی از شرکت‌کنندگان داخل ایران که مقاله‌های جالبی هم برای ارائه‌کردن داشتند نتوانند در همایش حاضر شوند. این مقاله گزارش خلاصه و شخصی من از این همایش است. چون حدس می‌زنم دوستان دیگری هم گزارش خود را ارائه بدهند سعی نکرده‌ام که گزارش جامعی از تمام موضوعات و مقالات ارائه کنم بل‌که متن را به مواردی که صرفا از دید خودم جالب‌تر بوده است محدود کرده‌ام. طبعا در گزارش خلاصه‌ای مثل این نمی‌توان همه جزییات فنی و نتایج و نقدهای مقالات را به صورت کامل گزارش کرد و احتمالا بسیاری از نکات مهم از قلم می‌افتد. همایش‌های اقتصاد ایران که از سال ۲۰۰۸ آغاز شده است اتفاق مهمی است که به طور هم‌زمان چند کارکرد مهم را ایفا می‌کند: ۱) مقالاتی که در مورد اقتصاد ایران نوشته می‌شوند تحت نقد و بررسی قرار می‌گیرند و راه برای قدم‌ها و پژوهش‌های بعدی هموارتر می‌شود.  ۲) اقتصاددانان علاقه‌مند به مسایل اقتصاد ایران با یک‌دیگر آشنا شده٬ حس باهمستان (Community) تقویت شده و زمینه هم‌کاری‌ها و هم‌فکری‌های بعدی بین آن‌ها به وجود می‌آید.  ۳) بستری فراهم می‌شود که پژوهش‌های جدی در زمینه اقتصاد در یک‌جا گردهم بیاید و به تدریج به آرشیوی برای نتایج حول اقتصاد ایران تبدیل شود. یکی از اولین مشاهدات همایش تعامل دو نسل از اقتصاددانان ایرانی با شکاف سنی واضحی بین دو گروه بود. گروه اول اقتصاددانان باتجربه‌ای بودند که عمدتا در دهه پنجاه شمسی تحصیل کرده‌اند...ادامه مطلب ...
  • ملاحظات نظری در مورد دست‌مزدهای بالای ستاره‌ها

    منتشر شده در تجارت فردا٬ اردیبهشت ۱۳۹۳ روشن می‌کنم که من هیچ آشنایی با جزییات صنعت ورزش در ایران و حواشی روزمره آن ندارم و این نوشته در پی توجیه وضعیت موجود یا نقد آن نیست. هدف این نوشته صرفا ارائه یک چارچوب اقتصادی برای درک پویایی دست‌مزدهای بالای عده‌ای محدود در برخی بخش‌ها از جمله ورزش و هنر است. یکی از مفیدترین زوایای نظری در این نوع بحث‌ها درک معمای رفتار «دست‌مزد سوپراستاری» (به اصطلاح اقتصاددانان) است. بحث دستمزد سوپراستارها موضوعی است که در چند دهه گذشته در همه‌جای دنیا مطرح بوده و بخشی از تحقیقات اقتصاد نیروی کار به این موضوع اختصاص داشته است. سوالی که در این حوزه مطرح شده این بوده که چرا ستارگان یک حرفه درآمدی بسیار بالاتر از بقیه دارند؟ ستارگان می‌توانند هنرپیشه یا کارگردان سینما، ورزش‌کار، مربی ورزشی، پزشک متخصص، مدیر شرکت، سخن‌ران حرفه‌ای، موسیقی‌دان، مشاور روان‌پزشکی، و الخ باشند.
    ادامه مطلب ...
  • بازار مالی و اتلاف سرمایه انسانی

    این‌که وال‌استریت حجم بزرگی از فارغ‌التحصیلان رشته‌هایی مثل ریاضی و فیزیک و برق را برای مشاغل مالی جذب می‌کند در نگاه اول به نوعی اتلاف سرمایه‌های انسانی است و در موردش هم فراوان نوشته شده است. استدلال این است که کسی که سال‌ها به عنوان فیزیک‌دان یا ریاضی‌دان طراز اول تربیت شده چرا باید این تخصصش را کنار بگذارد و کار محاسبات بازار مالی را انجام بدهد (توضیح بدهم که ورود به مشاغل وال‌استریت برای این نوع فارغ‌التحصیلان بسیار رقابتی است و در نتیجه فارغ‌التحصیلان خیلی قوی علوم شانس کار در بخش مالی را دارند.) ضمن این‌که بخشی از این استدلال درست است شاید بتوانیم مکانیسم‌هایی برعکس آن‌را هم ببینیم: ۱) در فقدان مشاغل مالی (و حوزه‌های مشابه) دانش‌کده‌های علوم ممکن بود مجبور شوند حجم برنامه‌های دکترای‌شان را به طور معنی‌داری کاهش دهند چون برای حجم فعلی فارغ‌التحصیلان‌شان شغل کافی در حوزه تخصصی‌شان وجود نخواهد داشت. این‌‌را هم می‌دانیم که دانش‌جوی دکترا یکی از موتورهای محرکه تحقیق در حوزه علوم است. ۲) وجود در پشتی منهتی به شغل‌های غیرعلوم (مثلا موسسات مالی) قدرت ریسک‌ برداشتن محققان علومی مثل فیزیک را افزایش می‌دهد. چون یک گزینه فرعی شغلی نسبتا جذاب ایجاد می‌کند که مثل یک مکانیسم بیمه برای کسانی که برنامه‌های‌ بلندپروازانه‌شان برای مسیر اصلی‌شان شکست می‌خورد عمل می‌کند و لذا احتمال‌ مسیرهای غیرجذاب (مثلا بی‌کاری طولانی‌مدت یا تدریس در موسسات یا مکان‌های غیرجذاب) را از پیش روی آن‌ها بر می‌دارد. در یک مدل سرمایه‌گذاری نیروی‌انسانی تحت عدم‌اطمینان وجود چنین بیمه‌ای (که شانس استفاده از آن هم رابطه مثبت با سطح سرمایه انسانی فرد دارد) می‌تواند سطح کلی سرمایه‌گذاری فردی را به شدت بالا ببرد. ۳) چشم‌انداز شغل‌های جذاب در بازار مالی باعث می‌شود کسانی که بین علوم و رشته‌هایی مثل مهندسی مردد بودند با احتمال بیش‌تری وارد علوم شوند و احتمالا بخشی از آن‌ها نهایتا در همین حوزه علوم باقی...ادامه مطلب ...
  • جهاد اکبر با بحران بی‌کاری

    در این مقاله نسبتا مفصل در شماره این هفته تجارت فردا تعدادی از دشواری‌های دولت جدید برای مباره با بی‌کاری را فهرست کرده‌ام. متاسفانه وضعیت مساله این قدر پیچیده است که راه سریع و راحت خیلی دور به نظر می‌رسد.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها