• آدم ها چه طور تصمیم می گیرند؟

    مساله تصمیم گیری برای محل سوار شدن در قطار به لحاظ ماهیت بسیار شبیه به رفتار افراد در تصمیم گیری های اقتصادی خصوصا در بازارهای دارایی تحت عدم اطمینان (مثلا بازارهای مالی دارای نرخ بهره تصادفی) است. جالب است که در همین مساله ساده سه دسته مدل تصمیم گیری متفاوت از طرف دوستان ارائه شد:

    ۱) چندین نفر از دوستان اشاره کردند که انتخاب وسط قطار (حتی در حالتی که مستلزم ۵۰ متر راه پیمایی بیش تر است) به خاطر “ریسک گریزی” افراد است. به عنوان یک پدیده شناخته شده می دانیم که اکثریت انسان ها به گشتاور اول (میانگین) و دوم (واریانس) توزیع منافع توجه می کنند و باز برای اکثریت مطلق افراد (غیر از کسانی مثل قماربازها) ضریب گشتاور دوم منفی است. این به این معنی است که اگر دو گزینه میانگین یک سانی داشته باشند گزینه با واریانس کم تر را انتخاب کنند. حتی ممکن است گزینه ای با میانگین “کم تر” و واریانس “کم تر” را ترجیح بدهند (مثلا خرید بیمه اتومبیل در مقابل بیمه نکردن آن). این توضیح هم بد نیست که اصطلاح “ریسک پذیری” در ایران معمولا به اشتباه به کار می رود و مثلا گفته می شود کارآفرینان ریسک پذیر هستند. کارآفرینان هم ریسک گریز هستند چون یک گزینه قطعی را به گزینه ریسکی با همان میانگین ترجیح می دهند.

    ۲) فرناز روی کرد دیگری را مطرح کرده است و آن بحث ماکسیمم کردن مینیمم ها (MaxMin) است. هدف از این روی کرد کمینه کردن تاسف (Regret) است. فردی که تحت این روی کرد تصمیم می گیرد بیش از این که به واریانس توجه کند به بدترین حالت هر گزینه توجه می کند. دقت دارید که تحت این مدل تصمیم گیری ممکن است نتیجه ای کاملا متفاوت از حالت اول (مطلوبیت انتظاری) به دست آید. مثلا دو گزینه را تصور کنید که یکی “تقریبا همیشه” ثابت است و فقط در یک لحظه مقدار منفی نسبتا بزرگی به خود می گیرد (به زبان نظریه اندازه احتمال انحراف از مقدار ثابت معیار صفر دارد. تجسمش یک خط ثابت است که فقط یک نقطه آن به پایین جهش می کند. در دنیای عمل به سفر با هواپیما فکر کنید. کیفیت هواپیما معمولا ثابت است ولی با یک احتمال خیلی خیلی کوچک ممکن است بمیریم!) و گزینه دیگر یک گزینه پرتلاطم است که حول گزینه قبلی نوسان می کند. به وضوح واریانس گزینه دوم خیلی بزرگ تر از گزینه اول است (اگر مقدار منفی محدود باشد واریانس اولی نزدیک به صفر است) و لذا فرد “ریسک گریز” اولی را انتخاب می کند حال آن که اگر آن یک نقطه پایین تر از پایین ترین نقطه گزینه دوم باشد فرد “بدترین حالت گریز” دومی را انتخاب می کند.

    ۳) حمید روی کرد دیگری را مطرح کرده و گفته ممکن است حس شکست موقعی که اتوبوس را از دست بدهی خیلی قوی تر از حس موفقیت ناشی از یافتن در درست باشد. این روی کرد حمید همان چیزی بود که کانمن و ترسکی به خاطرش جایزه نوبل اقتصاد سال ۲۰۰۲را دریافت کردند و معروف است به نظریه پراسپکت (ترجمه فارسی که معنی را برساند نمی دانم). حرف این روی کرد این است که افراد ابتدا یک “نقطه مبنا” برای تصمیم گیری انتخاب کرده و سپس مطلوبیت ناشی از سود و زیان نسبت به آن نقطه را محاسبه می کنند و ممکن است متقارن نباشد (این نتیجه البته از تقعر منحنی مطلوبیت هم به دست می آید).

    پ.ن: نسخه جدید راهنمای تحصیل در اروپا با فونت خواناتر و برخی اصلاحات را می توانید این جا بگیرید.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها