جالب است که بر خلاف برداشت عمومی که از دوره های آموزش مدیران وجود دارد من احساس کاملا مثبتی نسبت به این دوره ها دارم. فکر کنم در این ۵-۶ سال گذشته در بیش از ۶۰ دوره مختلف تدریس کرده ام و ظاهرا هم دوره هایم با رضایت شرکت کنندگان همراه بوده است. شاهدش هم این که در بسیاری از سازمان هایی که درس داده ام برای تدریس مجدد یا مشاوره دعوت شده ام. فکر کردم بد نیست چند تجربه را در این رابطه بنویسم:
۱) مدیران از شنیدن حرف های زیبا و دهن پر کن تزییناتی خسته شده اند. اگر می خواهید از دقیقه دهم به بعد شاهد چرت زدن مدیران باشید مطالبی از قبیل “نیروی انسانی سرمایه است و نه هزینه” و “فن آوری اطلاعات دنیا را متحول می کند” و ” تنها چیزی که ثابت است خود تغییر است” را مطرح کنید. در عوض اگر می خواهید تا دقیقه آخر مدیران را با خودتان داشته باشید به آن ها “مکانیسم های” حاکم بر اقتصاد و سازمان ها را یاد بدهید. مثلا نشان دهید که نرخ بازگشت سرمایه در یک سازمان به چه فاکتورهایی شکسته می شود و این فاکتورها چه طور نهایتا با ساختار خط تولید و ساختار سرمایه شرکت ربط پیدا می کند یا مثلا راجع به منطق قیمت گذاری تبعیضی و روش های عملی آن چیزهایی بگویید. وقتی این کار را بکنید برق رضایت را در چشمانشان خواهید دید.
۲) اگر مثل من جوان هستید نیاز به یخ شکن دارید. تقریبا هر جا که برای اولین بار می روم با یک جور تمسخر و پوزخند در اول قضیه مواجه می شوم که یعنی این جوانک می خواهد به من چیز یاد بدهد. یخ شکن های من سوال های عملی شروع کننده درس است. یک سوال که مدیران دائم با آن سر و کار دارند ولی احتمالا بهش دقیق فکر نکرده اند بپرسید و وقتی فهمیدند که قضیه جدی است با مطالب درس پاسخ روشن و دقیق آن را توضیح دهید. این جوری مخاطبان حساب کار دستشان می آید. من مثلا همیشه کلاس مدیریت استراتژیک را با این سوال شروع می کنم که “می دانید فرق سود نرمال و رانتی چیست و چه طور می شود به سود رانتی دست یافت؟” عمدا هم کلمه “سود رانتی” (به جای کلمه معادلش یعنی سود بالای متوسط) را مطرح می کنم که ابتدا به ساکن حساسیت برانگیز باشد و بعد که ملت معنی علمی آن را فهمیدند در ذهنشان باقی بماند.
۳) ۵۰% وقت را باید تئوری بگویید و ۵۰% دیگر را به انواع و اقسام مثال ها و کیس های ایرانی اختصاص دهید. تا برای مدیران مثال ذکر نکنید به حرفتان ایمان نخواهند آورد.
۴) در انتخاب مخاطب دقت کنید. یکی از شانس های من این بوده که مخاطبانم تقریبا (فکر کنم تحقیقا) همیشه مهندس بوده اند و خیلی وقت ها از بخش خصوصی یا شرکت های جدی دولتی. واقعا برایم هیجان انگیز است که این تیپ آدم ها حتی در سن هایی دور و بر ۵۰ هم ذهن آماده و اشتیاق یادگیری بالایی دارند. اگر دیدید که قرار است به جمعی از افراد یک اداره دولتی که از سراسر ایران گزینش شده اند تا ضمن گردش در جزیره کیش در دوره “آشنایی با مفاهیم نوین کیفیت” هم شرکت کنند اول با وجدان خودتان خلوت کنید و ببینید این پول ها خوردن دارد یا نه و بعد تصمیم بگیرید.
۵) فقط در حوزه ای درس بدهید که تجربه کافی از کار مشاوره یا کار عملی در آن دارید. من بارهای بار دعوت شده ام تا مثلا “بازاریابی” درس بدهم و قبول نکرده ام چون در رابطه با فروش و تبلیغات و ارتباط با مشتری و الخ هرگز کار عملی نکرده ام و می دانم که حرف هایم سر کلاس مفت نمی ارزد. خیلی از مباحث مدیریت سهل و ممتنع است (مثلا مدیریت منابع انسانی) و اگر کسی جوهره این چیزها را در عمل تجربه نکرده باشد کلاسش به روخوانی کتاب ها و قصه گویی تبدیل می شود.
۶) بیش تر از سه جلسه در روز درس ندهید. مدیران با مقداری بیش تر از این ساعت خسته می شوند. پایان کلاس را جدی بگیرید. روان شناسی خدمات نشان می دهد که آخرین بخش خدمت یکی از به یادماندنی ترین بخش ها و یکی از عوامل موثر در رضایت مشتری است. کلاس را با پیوند زدن مطالب به یک موضوع عملی به پایان ببرید. من مثلا وقتی تدوین طرح تجاری درس می دهم ۲۰ دقیقه آخر را به بیان تجربه های خودم از خطاهای افراد در هنگام ارائه طرح های تجاری و اصول ارائه موثر چنین طرح هایی اختصاص می دهم.
۷) من هر چه بلد بودم را نوشتم. خوب می شود شما هم تجارب و توصیه های خودتان را بنویسید که ما هم بهره ببریم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید