با دوست عزیزی صحبت می کردیم.
گفت زن/مرد مسلمانی که در اروپا بامرد/ زنی که دستش را به سوی او دراز کرده است دست نمی دهد کار «بدی» می کند.
گفتم «بد» یعنی «غیراخلاقی»؟
گفت بله! گفتم چرا؟
گفت برای این که به آن آقا/خانم توهین کرده است.
گفتم ولی آیا یک نفر حق ندارد در روابط اجتماعی اش اصول اخلاقی خودش را رعایت کند؟
گفت ولی بلاخره هر جامعه ای عرفی دارد. کسی که قبول کرده در یک جامعه زندگی کند بایدعرف آن جا را هم رعایت کند.
گفتم ولی چیزی هم به اسم آزادی فردی داریم که می گوید آدم ها تا وقتی آزادی دیگران را مخدوش نکردند حق دارند هر کاری دوست داشتند بکنند.
گفت این خانم/ آقا با دست ندادن با آن آقا/خانم باعث ناراحتی آن ها شده و آزادی ایشان را مخدوش کرده است.
گفتم ولی آن آقا/خانم دستش را دراز کرده است. این خانم/آقای مسلمان که کاری نداشته. داشته زندگی خودش را می کرده.
گفت ولی این رفتار او نرم اجتماعی را بهم می زند و یک جوری باعث کاهش آزادی دیگران می شود.
گفتم من می توانم فرض کنم که فعلا حرفی ندارم ولی آیا تو حاضری تا نتیجه منطقی حرف هایت پیش بروی و تبعات آن را در جوامع دیگر هم بپذیری؟
…
واضح است که دغدغه من بحث دست دادن یا ندادن نیست. دست دادن را بردارید و هرچیز دیگری جایش بگذارید. جامعه غرب را بردارید و جایش شرق بگذارید. هم چنین من کاری به تبعات اجتماعی این کار و این که این رفتار باعث انزوای فرد در جامعه می شود یا نه ندارم. مساله من بررسی موضوع در سطح اخلاقی و در نهایت دفاع مطلق از آزادی انسان ها در حوزه فردی است. حتی در جامعه ای مثل غرب هم مفاهیم کلی مثل «عرف» یا «ادب» می تواند مستمسکی برای سرکوب آزادی های فردی باشد و حتی لیبرال ترین دوستان ما می توانند به صورتی ناخودآگاه این آزادی را نادیده بگیرند.
پ.ت: توضیحاتی برای روشن تر شدن بحث پس از خواندن کامنت ها
۱) گفتم که مساله ام دست دادن یا ندادن نیست. هر عملی که یک طرف رابطه آن را به لحاظ اخلاقی لازم می داند و با عرف طرف دیگر سازگار نیست را دوست به جای آن بگذارید.
۲) به هیچ وجه مساله ام ضرر و زیان ناشی از دست دادن یا ندادن یا پیامدهای آن نیست. این موضوع به سطح کاملا متفاوتی از بحث مربوط است.
۳) هیچ نظام خاص اخلاقی را مدنظر ندارم. در بحث من یک طرف بحث می تواند در داخل هر نظام اخلاقی متعلق به خودش هر عمل اخلاقی را که تاثیرات اجتماعی نداشته باشد انتخاب کند.
۴) ظاهرا مقصودم را روشن نگفتم. حرفم این است که حق آدم ها است که تا وقتی اصول اخلاقی شان آزادی دیگران را خدشه دار نمی کند بتوانند به آن عمل کنند و طرف دیگر حق ندارد به صرف این که در سمت اکثریت است اصول خود را به آن ها تحمیل کند. به عبارت دیگر من از یک “فرا اصل” دفاع می کنم به اسم آزادی فردی که هیچ چیزی آن را محدود نمی کند جز خدشه دار کردن حقوق دیگران. در این گفت گو نقش دیده بان آزادی فردی را بازی می کردم.
دیدگاهتان را بنویسید