• اروپا یا آمریکا؟ هیچ‌کدام! تهران

    چند وقت پیش فهرستی نوشتم و سعی کردم انتخاب بین اروپا و آمریکا را مقایسه کنم. آن موقع خودم آمریکا نرفته بودم و بر اساس برداشت‌هایم فهرست را نوشتم. الان بعد از تجربه خودم – که فکر می‌کنم مقدار موثرش بیش از زمان اسمی چهار ماهه‌اش است – وقتی به این لیست نگاه می‌کنم می‌بینم که اگر الان هم می‌خواستم این فهرست را بنویسم تقریبن همان چیزها را می‌نوشتم. ممکن است شدت برخی از تفاوت‌ها (در هر دو جهت) برایم بیش‌تر شده باشد ولی جهت همه همان است که قبلن فکر می‌کردم.

    الان فصل درخشان وین است. هوا خوب شده و روزها آفتابی است. شهر پر از توریست است و کنفرانس و کارگاه و سخن‌رانی. جوری که در این دو هفته که برگشته‌ام هنوز وقتی برای نشستن روی صندلی خودم پیدا نکرده‌ام. مردم مهربان‌تر و اجتماعی‌تر شده‌اند و زندگی هیجان‌انگیزتر. اگر کسی در این فصل به این شهر سفر کند و تجربه‌هایش محدود به بهار وین (یا خیلی شهرهای دیگر اروپایی) باشد (که برای اکثر کسانی که موقتن این‌جا بوده‌اند اتفاقن همین طور است) به نظرش می‌رسد که جایی به‌تر از این شهرها و مشخصن شهر وین برای زندگی وجود ندارد. هم زیبا و آرامش بخش است و هم مدرن. این یک روی سکه است. باید زمستان اروپا را هم دید که همه چیز (مادی و غیرمادی) در آن خاکستری می‌شود.

    از باب قیاس می‌گفتم اگر بخواهیم کاریکاتوری از ماجرا ترسیم کنیم (و مثل هر کاریکاتوری برخی جنبه‌ها را بزرگ‌نمایی کنیم) زندگی در اروپا مثل دعوت شدن به یک مهمانی اشرافی در خانه قدیمی است. روزهای اولش خیلی خوش می‌گذرد و همه چیز عالی است ولی بعد از یک هفته حس رخوت و دل‌زدگی از این همه تشریفات وجودت را می‌گیرد. زندگی آمریکا مثل خوردن نوشابه انرژی‌زا و پیوستن به گروهی است که مشغول دویدن در صحرا هستند. طراوت و انرژی زایدالوصف را در ابتدای کار حس می‌کنی ولی بعد از مدتی از این همه انرژی خسته می‌شوی، دلت می‌خواهد برگردی به همان مهمانی اشرافی قدیمی و در سکوت و آرامش اندکی استراحت کنی و البته معمولن فرصت و امکانی برای این‌کار نداری. ضمن این‌که اگر در مسابقه دو آمریکا زمین بخوری شانس این‌که کسی کمکت کند خیلی کم‌تر از زمین خوردن در آن مهمانی است.

    چند کلمه در باب تفاوت‌های آکادمیک حداقل در رشته اقتصاد: چیزهایی که در فهرست سال قبل گفته بودم کاملن درست بودم. مدارس خوب اروپایی در آمریکا به آموزش خوب ریاضیات و مفاهیم پایه و مهارت‌های فنی شهره‌ شده‌اند. در بازار کار آکادمیک آمریکا کم‌کم مدارس اروپایی شناخته می‌شوند و فرصت کار برای فارغ‌التحصیلانشان بیش‌تر می‌شود. استادان مدعوی که در مدارس خوب اروپایی درس می‌دهند سر و کله‌شان در مدارس لایه دو و سه آمریکا پیدا نمی‌شود. دانش‌کده فاینانس آستین جزو جاهای خوب به حساب می‌آید ولی دانش‌جویانشان کاملن آرزو می‌کردند تا با استادان مدعو این‌جا درس می‌گرفتند. تا جایی که یکی دو نفرشان تصمیم گرفتند تا سال بعد مهمان مدرسه ما شوند و از این امتیاز استفاده کنند. همین موضوع برای سخن‌رانان هم صادق است. سخن‌ران‌هایی که من در آستین گوش کردم قابل مقایسه با سخن‌رانی‌های تحقیقاتی مدرسه خودمان نبود. دلیلش را بارها از خود سخن‌رانان شنیده‌ام: آدم‌های معروف تمایل دارند تا به خاطر جذابیت بازدید و اقامت موقت در شهرهای اروپایی دعوت مدارس اروپایی برای تدریس و سخن‌رانی را بپذیرند.

    در باب جنبه‌های مثبت مدارس آمریکایی هم در پست‌های قبلی مفصل نوشتم و نیازی به تکرار نیست.

    یک نکته نهایی: این‌که در دانش‌کده‌ یا دانش‌گاهی که هستید ده نفر دوست ایرانی هم‌رشته یا با علایق مشابه یا مکمل و البته پرانرژی و باسواد و بامحبت دور و برتان باشد آن‌قدر بهره‌وری‌‌تان را زیاد می‌کند که حد و حساب ندارد. این را می‌دانستم ولی تا وقتی تعامل با دوستانم در دانش‌کده اقتصاد آستین و دریافت ایده‌ها و راه‌نمایی‌ها و نقدهای آن‌ها بر مقاله‌ها و سوالاتم را تجربه نکرده‌ بودم شدت اهمیتش را درک نمی‌کردم.

    از همه این‌ها که بگذریم هنوز هم هیچ‌جا در بلندمدت برای من جای ایران را نمی‌گیرد. زندگی در هر دو قاره مثل زندگی در هتل‌های متفاوتی است که وقتی بیش از یک حدی باشد خسته‌ات می‌کند. خانه خودت ممکن است به اندازه هتل شیک و تمیز و کم‌صدا نباشد و غذاهایش مثل غذای رستوران نباشد ولی خوردن غذای خانگی برخلاف چلوکباب رستوران هیچ وقت دل‌زدگی نمی‌آورد. حس من نسبت به زندگی در خارج هنوز هم همین طور است و با تعجب دیدم که برای تعداد قابل توجهی از دوستان مقیم آمریکا هم همین طور بود. داشتم برنامه امسال کارگاه مهارت‌های مشاوره مدیریت را نهایی می‌کردم و یاد تجربه برگزاری کارگاه پارسال افتادم. این تجارب و لذت ناشی از آن‌ها هرگز در خارج از ایران برایم اتفاق نمی‌افتد. خانه خودت مشکلات و کم و کسری و هم‌سایه ناجور و قطع برق و شیشه شکسته و دیوار ترک‌خورده زیاد دارد ولی هر چه باشد خانه خودت است و من خوابیدن در رخت‌خواب خودم را دوست دارم.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها