در رقابت های انتخاباتی در دنیا تفاوت سیاست های اقتصادی و مسایل مربوط به آن تقریبا حرف اول را می زند. متناسب با نوع مسایل یک کشور موضوعاتی مثل سطح مالیات ها، فاینانس نظام درمان، شهریه دانش گاه ها، کمک های مالی به بی کاران، خانه سازی اجتماعی، تعرفه های تجاری، کارگران خارجی، پیوستن به اتحادیه های تجاری، سخت گیری های محیط زیستی در مورد صنعت، یارانه تحقیقات و یارانه های کشاورزی نمونه هایی از موضوعات سیاستی کلیدی هستند که احزاب بر سر آن ها رقابت می کنند. هر چند مسایل ممکن است ابعاد دیگری هم داشته باشند ولی به هر حال بخش مهمی از آن ها تابع سیاست های اقتصادی حزب است و لذا مواضع اقتصادی حزب در تبیین برنامه های عملی و تصمیم رای دادن شهروندان نقش کلیدی دارد. (برخی اقتصاددانان می گویند رای گیری چیزی نیست جز تصمیم در مورد این که دولت از چه منابعی پول در خواهد آورد و آن را چه گونه خرج خواهد کرد).
ترکیب روزنامه نگاران روزنامه های نزدیک به احزاب ایرانی می تواند شاخص جالبی باشد از این که احزاب ایرانی تا چه حد نسبت به سیاست های اقتصادی خود آگاه هستند. از روزنامه نگاران بخش های دیگر صرف نظر کنیم و فقط به بخش اقتصادی روزنامه ها که باید به شفاف ترین شکلی مواضع اقتصادی حزب را ترویج کند نگاهی بیندازیم. ما گروهی روزنامه نگار اقتصادی نزدیک به اصلاح طلبان داریم که مثل خود جامعه ایران اقلیتی از آنان (مثلا آقایان میرزاخانی و صدری و جنان صفت و طاهری و مهدوی و …) به روشنی طرف دار اقتصاد بازار هستند و بقیه یا موضع روشنی ندارند (بازار خوب است اما و اگر) یا اساسا و به روشنی چپ (حتی مارکسیست) به شمار می آیند. تا این جا هیچ اشکالی وجود ندارد و اتفاقا ما باید از تنوع دیدگاه های روزنامه نگاران اقتصادی خوش حال باشیم.
مساله (در واقع ریشه یک مساله عمیق تر) وقتی بروز می کند که می بینیم غیر از دوستان با تابلو مشخص اقتصاد آزاد که معمولا در مطبوعات معدودی با سیاست های مشخصی کار می کنند بقیه ممکن است در هر نشریه ای مشغول کار باشند. به طور مشخص تر ممکن است ببینیم که آقا/خانم الف که رسما و علنا از خلال نوشته هایش می توان فهمید که تفکر ضد تعدیلی یا سوسیالیستی دارد ام روز در روزنامه متعلق به یک حزب اصلاح طلب که هیچ برنامه اقتصادی دقیق و مشخصی ندارد کار می کند و فردا در روزنامه دیگری که متعلق به حزب اصلاح طلبی که مدعی طرف داری جدی از اقتصاد بازار است به عنوان مسوول گروه اقتصاد مشغول کار می شود. به همین ترتیب عجیب نیست که دیده باشی که در گروه اقتصادی یک روزنامه مدعی حمایت از اقتصاد آزاد گروهی روزنامه نگار کار می کنند که نیمی از آن ها طرف دار اقتصاد آزاد و نیمی دیگر رسما چپ هستند! به این خاطر هم شاخ در نمی آوری اگر ببینی که سرمقاله یک روزنامه متمایل به اقتصاد آزاد چیزی شبیه بیانیه های مارکسیست های انقلابی نیمه دوم قرن ۱۹ است.
برای من این نشانه ای است از این که چه قدر وضع سازماندهی در احزاب ما خراب است. یک احتمال این است که مدیر حزب یا روزنامه حزبی (یا نزدیک به حزب) واقعا درک درستی از تفاوت دیدگاه های اقتصادی به طور کلی و تفاوت دیدگاه های افراد به طور خاص ندارد و لذا هر کس را که مثلا سه سال پیش در ستاد انتخاباتی اصلاح طلبان دیده و شناخته به عنوان هم کار به روزنامه دعوت می کند بدون این که بداند (یا بخواهد به خودش زحمت بدهد که بداند) که دیدگاه های دو نفر که در ستاد معین یا هاشمی فعال بودند ممکن است ۱۸۰ درجه با هم تفاوت داشته باشد. احتمال دوم این است که وضع کادرسازی در احزاب یا مطبوعات ما این قدر خراب است که روزنامه دست رسی به نیروی حرفه ای هم فکر ندارد و لذا هر کس را که با او رفیق است یا دم دست است یا از روزنامه دیگری بیرون آمده یا روزنامه شان تعطیل شده است را بدون این که بتواند واقعا ملاحظه ای در مورد دیدگاه هایش داشته باشد برای کار دعوت می کند. نهایتا این که وضع مخاطبان احزاب هم این وسط چندان جالب نیست چرا که هیچ کس به روزنامه حزبی اعتراض نمی کند که چرا مقالاتی چاپ می کند که رسما با سیاست های حزب در تضاد است. این شاید به این معنی باشد که واقعا کسی از حزب انتظار ندارد مواضع شفاف و غیرمبهم اتخاذ کند و پای آن ها بایستد.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید