مدتی است که ضمن بحث با دوستان اقتصادخوانده یا علاقه مند به اقتصاد در ایران متوجه نکته ای شده ام که به باور من علامت خطرناکی است. دوستانمان در ایران به طرز عجیبی علاقه مند به مباحث معرفت شناختی و فلسفی اقتصاد شده اند و مرتبا در پی پرسش از و نقد بنیان های اولیه علم اقتصاد بوده و به جای علم اقتصاد جریان اصلی دنبال روش های جایگزین هستند. چنین روی کردی البته مختص گرایش ایدئولوژیک خاصی نیست و من آن را در طیفی از دوستان لیبرال تا چپ گرای مقیم داخل می بینم. به نظرم این گرایش افراطی به فلسفه علامت خطرناکی از بروز چیزی است که من اسمش را می گذارم سرطان پرسش های روشن فکر پسند. با مریم که صحبت می کردیم دیدم بیش تر از من درگیر این ماجرا است و ظاهرا در حوزه هایی که او کار می کند یعنی مباحث مطالعات فرهنگی و نقد ادبی همین ماجرا خیلی پررنگ تر است. ماجرای بزرگ کردن و فراگیر شدن ناگهانی یک مبحث (که لزوما هم موضوع جدی و مطرحی در دنیا نیست) و بی اعتنایی و طرح نشدن صدها مبحث مشخص که در دنیا با جدیت و دقت دنبال می شود.
حرفم شاید برای خیلی ها عجیب باشد. مگر پرداختن به معرفت شناسی کار بدی است که من آن را این گونه خطرناک می نامم؟ پاسخم این است که پرسش معرفت شناسانه در یک بستر مناسب نه تنها خطرناک نیست بلکه امری عظیم و اندیشه سوز و فرآیندی اساسی برای توسعه علم است. مساله در خود پرسش نیست در همه گیرشدن عجیبش و سهم بیش از تناسب آن و لوکس بودن بیش از حدش برای جامعه ما و نبود ظرفیت لازم برای ارائه پاسخ مناسب به آن است. مثل هر حوزه دیگری در دنیا، بحث های معرفت شناختی در اقتصاد جزو بحث های زنده است. فی المثل اگر جستجویی بکنید مقاله های زیادی در نقد مفهوم مطلوبیت تعریف شده توسط اقتصاددانان و پیشنهاد مفاهیم جای گزین آن می یابید. با این حال این شاخه از علم سهم متناسب خودش را دارد و انتظارات ناشی از خروجی آن هم معقول است. بحث معرفت شناسی بحثی است که ممکن است در درازمدت روش ها یا پارادایم های یک علم را متحول کند (شاید هم نکند). در باب سهم این بحث ها تخمین دقیقی نمی شود ارائه کرد ولی با حساب سرانگشتی از تعداد مجلات و اساتید و دانشکده ها شاید بتوان گفت حدود یک درصد علم اقتصاد وقف چنین مباحث نظری و غیرکاربردی می شود.
در مقابل در جامعه علمی نحیف اقتصاد در ایران نه تنها وزن این بحث ها بسیار بالا است بلکه انتظارات عجیبی هم از آن وجود دارد. یکی از دوستان عزیزم نوشته بود که فرضیات علم اقتصاد غیرواقعی است و برای مثالش هم به شکست برنامه های تعدیل اشاره کرده بود! دوستم در ادامه اشاره کرده بود که باید به دنبال پی افکن نسخه ای بومی از لیبرالیسم و علم اقتصاد باشیم. در پاسخش گفتم البته اگر بتوان فرضیات علم اقتصاد را بازنگری کرده و علم دیگری جای گزین آن کرد بسیار امر نیکویی است ولی در سطحی که ما قرار داریم بحث ربط دادن شکست سیاست تعدیل به غیرواقعی بودن فرضیات علم اقتصاد و تلاش برای حل کردن آن در آن سطح شبیه داستان زیر است: فرض کنید پل یا موتور سیکلت یا واحد تصفیه آب طراحی شده توسط گروهی مهندس کار نمی کند و مردم از این ماجرا ناراحت هستند. در این بین عده ای از جوانان که کتاب های اطلاعات عمومی می خوانند و به سایت های اینترنتی سر می زنند رو به مهندسان کرده و می گویند که اشکال از مبانی علم فیزیکی است که شما به کار گرفتید. جوانان در سایت های اینترنتی خوانده اند که روش های نیوتون در علم قدیمی شده و باید پارادایم جدیدی جای گزین آن شود. بعد هم به جای این که دنبال اشکال در روش طراحی و ضعف تیم مهندسی و اصلاح فرمول ها و مقررات ساخت پل و غیره باشند با مهندسان بر سر اصول پایه ای فیزیک به بحث می نشینند. با این توجیه که این بحث ها است که پایه ای است. خیلی هم به این فکر نمی کنند که حتی اگر – به قول آن ها- این نوع پل خاص در دنیا جواب نداده مربوط به فرمول و روش های طراحی این پل است و نه مبانی علم فیزیک. چون با همین مبانی صدها پل دیگر طراحی شده و دارد کار می کند.
به دوستانمان عرض کردم که این که اقتصادخوانده های مملکت ما به جای دنبال کردن هزاران مساله عینی اقتصادی که در کشور داریم و به علت نبود دانش علمی در آن زمینه کاملا مغفول مانده است، مشغول بحث های فلسفی در باب واقعی بودن یا نبودن فرضیات علم اقتصاد و تلاش برای اصلاح آن شوند دقیقا شبیه این است که مهندسان شرکت پل سازی به جای تلاش برای بهبود طراحی پل مشغول بررسی اشکالات پارادایم فیزیک نیوتونی باشند. بلی فرضیات علم باید مورد بازنگری قرار بگیرد ولی پیش نیاز آن وجود یک برنامه تحقیقاتی گسترده با مشارکت جدی هزاران دانشمند از مراکز علمی مختلف است. مباحثی مثل تحول در فرضیات یک علم و به تبع آن پایه ریزی کل علم از نو نیاز به آن چنان دقتی دارد که صرفا در محیط های علمی سطح بالا امکان پذیر است. ضمن این که کسی می تواند این نقد را صورت دهد که عمیقا با وضع موجود علم آشنا باشد. ما فعلا در ایران این شرط آخر را نداریم.
در کشوری که بیش از ۲۵ سال است ارتباطات علمی منظم با دانشگاه های خوب دنیا ندارد، هنوز بسیاری از مباحث مطرح شده در دهه ۸۰ یا حتی پیش از آن مثل نظریه بازی و اقتصاد اطلاعات و طراحی مکانیسم و اقتصاد رفتاری و مدل های بین نسلی و سازماندهی صنعتی و اقتصاد محاسباتی و دورهای تجاری حقیقی و انتخاب اجتماعی و الخ – که الان دیگر جزو دروس روتین اکثر دانشگاه های دنیا هستند- هنوز در هیچ دانشگاه آن به شکل درستی تدریس نمی شود یا در خیلی موارد اصلا تا به حال در کشور مطرح نشده است، در کشوری که رشته فاینانس به مفهوم مدرن آن تقریبا وجود ندارد، در کشوری که سال ها است مقاله جدی از هیچ محقق آن در یک ژورنال معتبر چاپ نشده است و … پرداختن به معرفت شناسی اقتصاد بیش تر به تفننی غیرمسوولانه می ماند. این درست مثل این می ماند که اساتید و دانش جویان پزشکی یک کشور در حال توسعه بیمارستان ها را رها کنند و به پرسش های عمیقی در باب اخلاقی بودن مرگ از روی ترحم و اهدای اعضاء و لقاح مصنوعی و بحث های معرفت شناختی در باب رابطه بین نگرش به طبیعت انسان و روش های پزشکی بپردازند. این بحث ها احتمالا برای محققین آن جذاب خواهد بود ولی برای مردمی که از سرماخوردگی و شکستگی دست و پا و درد چشم و ناراحتی قلب شکایت می کنند و انتظار دارند نظام آموزش پزشکی برایشان دکتر عمومی تربیت کندهیچ فایده ای نخواهد داشت.
مساله وجه دیگری هم دارد. به قول مریم دوستان ما که معمولا سوالات بنیان فکنانه مطرح می کنند به این نکته عنایت ندارند که احتمالا این سوال پیش از این به ذهن هزاران نفر در کشورهای مختلف دنیا رسیده است و ما اولین ملتی نیستم که موفق به طرح چنین مباحثی می شویم. قاعدتا اگر این سوالات این قدر که به نظر ما می رسد بدیهی بوده و این فرضیات این قدر غیرواقعی باشند و این علم این قدر بی خاصیت باشد در این صورت در طول چند ده سالی که هزاران محقق در این موضوع مشغول به کار بوده اند موضوع برای خیلی ها پیش آمده و پاسخ هایی برای آن داده شده است. ما تنها ملتی در دنیا نیستیم که ویژگی های فرهنگی اجتماعی خاص داریم، هر کشور دیگری در دنیا همین تصور را دارد ولی بعید می دانم بقیه کشورها این قدر با حرارت (البته بیشتر در مقام بحث اولیه) مشغول پایه ریزی علوم انسانی بومی باشند.
به نظر من برای این کشور خیلی مفید تر و خیلی عملی تر است که به جای بحث در مورد پارادایم علم نیوتونی و کوانتمی در اقتصاد و بزرگ کردن بحث اخلاق و اقتصاد آمارتیا سن به سوالات زمین مانده ای مثل استراتژی درست نظام تعرفه و گسترش بازار مالی مسکن و قیمت معقول آب و برق و قانون ضدانحصار و ابزارهای مالی نوین در شرکت ها و روش تامین مالی بخش آموزش و پرورش و مدیریت اقتصادی بخش حمل و نقل و بهداشت و … بپردازیم. البته امروز دیدم که یکی از دوستان که به لحاظ فکری جزو منتقدان ما است جایی کامنتی گذاشته و گفته که برنامه های تعدیل، دینامیک رسیدن به اقتصاد بازار را در نظر نگرفته و ساده نگرانه به اقتصاد نگاه می کرده است. مستقل از محتوای حرفش از روی کردش خوشم آمد و تحسینش کردم. به نظرم ابن ها همان بحث هایی است که باید وقتمان را صرف آن کنیم. بحث علمی در مورد مسایل واقعی. اگر اتفاقا این بحث ها دربگیرد دکان بحث معرفت شناسی هم رفته رفته کم رونق می شود برای این که دوستان خواهند دید که برای تحلیل علل شکست یا موفقیت برنامه های تعدیل به حد کافی بحث در دنیا مطرح شده و ده ها مقاله دقیق وجود دارد که خوب به سوالات جواب می دهد و می شود از آن بسیار آموخت و دیگر لازم نیست ما دنبال این علل در معرفت شناسی و فرضیات پایه ای علم اقتصاد بگردیم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید