یک فاجعه بزرگ وقتی رخ می دهد که کسانی که ظاهرا اقتصاد خوانده اند چیزی از تئوری های اقتصاد در مغزشان نرفته و به جایش در نقش جامعه شناس و روان شناس اجتماعی و تاریخ دان و مصلح اجتماعی سخن می گویند. آن وقت نتیجه حرفشان آشفته بازاری می شود که حد و حساب ندارد و صد جایش با هم تناقض دارد. حساسیت من هم روی همین کلمه اقتصاددان است. اگر مثلا می گفتند گفت و گو با یک جامعه شناس خب می گفتیم با متد های خودشان موضوع را بررسی می کنند ولی وقتی اسم اقتصاددان روی کسی است اولین انتظار این است که مثل یک اقتصاددان هم حرف بزند. به نمونه ای از این نظرات خواندنی که توسط دکتر ابراهیم رزاقی ابراز شده است توجه کنید. ممکن است کمی طولانی باشد ولی جان من اصل مصاحبه اش را با روزنامه ایران هم بخوانید خیلی آموزنده است.
۱)« سیاست تعدیل در پى این است که انسان را متناسب با فرهنگ غرب در نظر بگیرد و هرکس فقط از منافع خودش دفاع کند. این سیاست در پى این بوده که آدمى را با چنان خصلتى به وجود بیاورد ولى از آنجا که افراد جامعه با این دید همخوانى ندارند در مقابل چنین تغییراتى واکنش نشان مى دهند.»
خب خدا را شکر هم معنی سیاست تعدیل را فهمیدیم و هم درک کردیم که انسان ایرانی تافته جدا بافته ای در جهان است که اصلا به فکر منافع خودش نیست.
۲) « مشکل ما این بود که براى مثال انگلیسى ها شرکت هند شرقى را ایجاد کردند. اما در ایران، بخش خصوصى قدرتمندى وجود نداشت و دولت هم نخواسته یا نتوانسته از این طریق، پیشگام بشود.»
این که چه تفاوتی در نهادها و سرمایه های انسانی دو جامعه هست که باعث می شود انگلیسی چهار صد سال پیش شرکت سهام عام راه بیندازند مهم نیست، مهم فقط ذکر داستان های بامزه تاریخی است.
۳)« یک عامل عقب ماندگی صنعت ما این است که خود سرمایه دار صنعتى هم به طور مرتب سرمایه خودش را با دیگران مقایسه مى کند و مى بیند در مقایسه با دیگران سودزیادى کسب نکرده است. بعضى از آنها به کار خود علاقه مندند و این بحث در مورد آنها مصداق پیدا نمى کند. اما برخى دیگر مقایسه مى کنند ومى گویند اگر ما این یک میلیارد دلار را در ساخت وساز و بساز و بفروشى به کار مى گرفتیم ثروت ما چند برابر مى شد.»
سرمایه دار نگو بگو بنگاه خیریه که حق ندارد دنبال منافع ناشی از سرمایه اش باشد. مکانیسم تخصیص بهینه منابع را هم فراموش کنید.
۴)« وقتى کنترل و نظارت دقیق بر فعالیت وام گیرندگان وجود نداشته باشد ما به نتیجه دلخواه و مطلوب نمى رسیم. من احساس مى کنم اگر به معناى واقعى کلمه نظارت وجود نداشته باشد ایران نمى تواند صنعتى بشود. حتى ممکن است کارخانجاتى راه اندازى شود ولى این کارخانه ها در داخل نمى توانند با تولیدات خارجى رقابت کنند. حال اگر تولید کننده داخلى بخواهد در خارج محصولش را بفروشد مى توان حدس زد با چه وضعى روبرو خواهد شد.»
اولا وقتی کسی گفت چیزی به معنی واقعی کلمه حرفش را جدی نگیرید. ضمنا جایزه نوبل را باید به استاد رزاقی بدهند که پیشنهاد می کند نظارت دولت بر وام گیرندگان باعث رقابت پذیری آن ها می شود. بحث دولت ضعیف و فاسد و بوروکراسی کارآمد و این ها هم همه کشک.
۵)« باید افرادى حمایت کنیم که در جریان و سیلاب خروشان سرمایه دارى خودخواهانه ایران برباد ده، شرکت نکرده اند. ما باید چنین افرادى را پیدا کنیم که در عرصه هاى تولید، صنعت و کشاورزى به کار مشغولند و در گام بعدى امکانات عظیمى را در اختیار آنها قرار بدهیم. در این حالت هم نباید نگران باشیم. ما به جاى اینکه ۱۰میلیارددلار را به ۱۰۰هزار نفر متقاضى بدهیم و نتیجه اش هم نامشخص باشد بهتر است این مبلغ را به فرض به ۱۰نفر بدهیم که نتیجه قابل توجهى هم عاید شود.ضمنا این جور سرمایه داران به هیچ وجه به انحصار هم کشیده نمى شود. چون این ها عرق وطن دوستى دارند »
به خدا این حرف ها را گفته من فقط کپی کردم. فقط یادمان باشد در بحث های مربوط به رقابت و انحصار در اقتصاد خرد مدل انحصار هم راه با عرق وطن دوستانه را هم اضافه کنیم.
۶) استاد راه کار هم می دهد :
«بایددر کشور ما تحقیقات رشد پیدا کند. الآن در کارخانه هاى ما تحقیقات انجام مى شود ولى اینها بیشتر بازیچه است.در دانشگاههاى ما هم تحقیقات مختلفى انجام مى شود ولى انجام این کارها صرفاً وسیله اى شده که برخى پولى بگیرند ولى در عمل کارى انجام نمى شود و از همان تحقیقاتى هم که انجام مى شود به درستى استفاده لازم به عمل نمى آید.»
دیدگاهتان را بنویسید