یک سوال قدیمی: اگر علم اقتصاد به درد می خورد پس چرا اقتصاددانان ایرانی نتوانسته اند کاری بکنند؟
یک دلیل از چند دلیل اصلی: برای این که تعداد اقتصاددانان برجسته این کشور که سرشان به تنشان بیرزد شاید به تعداد انگشتان دو دست هم نرسد. آن هم در کشوری که طی سال ها سیاست هایش در عمده بخش ها از عقلانیت اقتصادی فاصله گرفته است و قاعدتا به حجم عظیمی از مطالعات اقتصادی نیاز دارد. نتیجه این می شود که صدها نقص در بخش های مختلف می ریزد سر تعداد محدودی اقتصاددان که مجبورند وقت خود را به جای تمرکز دقیق روی مسایل صرف بحث راجع به مبانی و بدیهیات بکنند. ضمن این که بخشی از همین چند نفر هم به لحاظ سیاسی قدرت نفوذ ندارند. آن وقت ما از علم اقتصاد انتظار معجزه هم داریم. اگر متناسب با جمعیت و اندازه اقتصاد ایران، صدها اقتصاددان ورزیده آشنا با مباحث روز و دارای قدرت تحلیل بالا داشتیم که در سطوح مختلف سیاست گذاری کشور به طور تخصصی فعال بودند و قدرت تاثیر گذاری هم داشتند آن وقت می شد راجع به مفید بودن یا نبودن علم اقتصاد حرف زد. اگر دنبال مثال می گردید ترکیه را ببینید که در کنار برنامه گسترده تربیت اقتصاددان، آدمی مثال کمال درویش را از بانک جهانی آورد و کرد وزیر اقتصاد و توانست تورمش را از ۵۰ درصد به کم تر از ۱۰ درصد برساند.
دلایلی که برخی دوستان می آورند مبنی بر این که با وجود داشتن “چند نفر اقتصاددان” چرا ما این قدر مشکل اقتصادی داریم شبیه این است که یک نفر پزشک برود افغانستان و بشود وزیر بهداشت و شروع کند راجع به اصول بهداشتی این ور و آن صحبت کردن. آن وقت دو سال بعد یکی در بیاید و بگوید که تو که راست می گی و وزیر هم هستی پس چرا آدم ها در فلان ده دور افتاده از بیماری ساده می میرند؟ حتما علم پزشکی تو ایراد دارد!
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید