اقتصاد و فیزیک
اقتصاد برای من بسیار شبیه به فیزیک است. در هر دو حوزه دستگاهی از گزارههای پایه و اساسی وجود دارد که اگر درست درکشان کنی میتوانی پیچیدهترین مسائل را به آن گزارهها تحویل و نهایتا تحلیل کنی. در فیزیک از قوانین نیوتون یا ترمودینامیک یا الکتریسته حرف میزدیم و در اقتصاد به قواعد اساسی اقتصاد خرد رجوع میکنیم. از این قبیل که همیشه منابع محدود است و همه در پی سود خود هستند و در نتیجه مطلوبیت خود را بیشینه میکنند. یا همیشه بین قیمت و نسبت و عرضه و تقاضا رابطه اساسی وجود دارد. این گزارههای ساده همیشه و همهجا سر و کلهشان پیدا میشود و جلوی اشتباهات بزرگی را میگیرند. به خاطر همین گزارههای پایه است که هم در فیزیک و هم در اقتصاد برای یک مساله دو جواب وجود ندارد. اگر هم اختلافی در جوابها است از کم اطلاعی یا بیدقتی تحلیلگران است. این قابلیت باعث میشود تا در هر دو علم بی آنکه نیاز به تجربه یا آزمایش باشد نتیجه بسیاری از پیشامدها را بتوان از روی تحلیل نظری و پیشینی بیان کرد. این حرفها البته به معنای رد کارهای تجربی نیست. مدلها در هر دو علم با واقعیت فاصله زیادی دارند و کارهای تجربی معمولا ورودی خوبی برای اصلاح مدلها را فراهم میکنند. با این وجود در مسائل شناختهشده باز گزارهها هستند که حرف اول را میزنند. دو حوزه البته یک تفاوت هم دارند. هرچند هر دو تغذیه کننده یک حوزه علمی کاربردیتر از خود هستند ولی به باور من تفاوت دقت نظری بین اقتصاد و مدیریت (حوزه علمی کاربردی اقتصاد) بسیار بیشتر از از تفاوت بین فیزیک و مهندسی است و لذا مدیریت قیاس دوگان مناسبی برای مهندسی در بحثها نیست.
دیدگاهتان را بنویسید