شاید اغراق نباشد اگر بگویم به طور متوسط هفته ای یک ایمیل در این رابطه دریافت می کنم و این هفته تعداد این ایمیل ها آن قدر زیاد شد که فکر کردم خوب است یک بار به طور روشن نظرم را این جا بنویسم. سوال تکراری این است: “من مهندسی خوانده ام و حالا بین اقتصاد و ام.بی.ا شریف در تردید هستم. کدام را توصیه می کنید؟”.
۱) اقتصاد به طرز معنی داری سخت تر از ام.بی.ا است. شاید وقتی اقتصاد کلان دکتر نیلی یا سنجی دکتر سوری را بگیرید معنی درس سخت را برای اولین بار در عمرتان حس می کنید. ام.بی.ا به طرز قابل ملاحظه ای آسان تر است. دقت کنید که معنی این حرف این نیست که لزوما ام.بی.ا زمان کم تری نیاز دارد چون حجم تکالیف یا پروژه های مدیریتی هم ممکن است قابل توجه باشد ولی هر چه باشد فهم درس هایش نیاز به فسفر سوزاندن چندانی ندارد.
۲) ام.بی.ا به دنیای عمل بسیار نزدیک تر است. اگر می خواهید مستقیما از دانشگاه به بازار کار با دست مزد بالاتر وارد شوید ام.بی.ا راه به تر و کم ریسک تری است. چرا کم ریسک تر؟ چون یک ام.بی.ا ای متوسط هم در بازار کار خوب پیدا می کند ولی در اقتصاد باید کاملا خوب باشید تا کار دل خواه پیدا کنید. ضمن این که هنوز هم متوسط دست مزد فارغ التحصیلان ام.بی.ا (حداقل در میان مدت) بالاتر از فارغ التحصیلان اقتصاد است.
۳) شانس رفتن به خارج در اقتصاد کاملا بالاتر است. اقتصاد به استانداردهای دنیای علمی نزدیک تر است و دانشکده اقتصاد شریف هم کم کم شناخته شده است. ورود به مدارس مدیریت نیاز به تلاش و شانس (و گاهی پول) بیش تری دارد.
۴) گروه اساتید ام.بی.ا بزرگ تر است و طیف متنوع تری از دروس نسبت به اقتصاد در آن ارائه می شود. گروه اقتصاد دارد بزرگ می شود ولی هنوز کوچک تر از مدیریت است.
۵) وقتی اقتصاد بخوانید چیزهایی یاد می گیرید که تا آخر عمر با شما است (مثلا تکنیک های سنجی یا بهینه سازی دینامیکی یا نظریه بازی) و می توانید آن را در حوزه های مختلف به کار بگیرید. از درس Business Dynamics مدیریت که صرف نظر کنیم تقریبا هیچ درس دیگری به شما “بینش” یا “ابزار تحلیل” به یادگار نمی گذارد. ام.بی.ا بیش تر تکنیک ها و اصطلاحات را یاد می دهد تا چارچوب تحلیل سیستم های پیچیده را.
۶) این فقط یک حدس است ولی حس من این است که جو دانش جویان گروه اقتصاد جوان تر و “علمی” تر و تا حدی جدی تر از گروه مدیریت است. امیدوارم در اعتراض به این جمله رفقای ام.بی.ا تظاهرات خیابانی راه نیدازند.
۷) اقتصاد به خاطر طبیعت ریاضی که دارد ذهنتان را منظم تر و موشکاف تر و سیستماتیک تر بار می آورد. در عوض در ام.بی.ا یاد می گیرید که چه طور یک مساله را ببینید و راه حل آن را برای مدیران پرزنت کنید.
۸) اگر اقتصاد بخوانید باید عادت به خواندن منظم مقاله های سخت و با زبان ریاضی را تا آخر عمر حفظ کنید وگرنه بعد از ده سال سوادتان تقریبا به درد نمی خورد. ام.بی.ا از این حیث راحت تر است و بروز ماندن در آن از طریق تجربه و شنیدن و خواندن های سریع هم ممکن است.
۹) اگر آدم علمی هستید و از ریاضیات و جزییات تئوریک لذت می برید و ترجیح می دهید که عمده وقتتان را روی یک مساله متمرکز شوید و از بین داده ها چیزی را استخراج کنید و الخ اقتصاد انتخاب به تری است. اگر آدم عمل گرایی هستید و حوصله جزییات تئوریک را ندارید و از بودن با “بیزنس من” ها و هیجان دنیای کسب و کار لذت می برید ام.بی.ا انتخاب به تری است. به زبان ریاضی اقتصاد عرض از مبداء کم تر ولی ضریب زاویه بزرگ تری برای رشد شغلی می دهد. ام.بی.ا با عرض از مبداء به مراتب بزرگ تری شما را به بازار کار پرتاب می کند ولی شیبش در درازمدت کم تر از اقتصاد است.
۱۰) یک راه میان بر این است که بروید ام.بی.ا و گرایش اقتصاد را انتخاب کرده و تا می توانید دروس اقتصادی بردارید و تز اقتصادی درست و درمان بنویسید. این طوری خدا و خرما را تا حد زیادی با هم خواهید داشت.
پ.ن: فکر کنم باید این توضیح را در جواب کامنت یکی از دوستان این جا اضافه کنم چون بسیار مهم است. بر خلاف تصور عمومی در ایران اقتصاد صرفا علم مطالعه پدیده های سطح سیاست گذاری و کلان نیست. بخش عمده فعالیت های اقتصادانان و بازار کار آن ها در دنیا روی موضوعات مربوط به بنگاه ها (مثلا حوزه های مربوط industrial organization یا فاینانس یا اقتصادسنجی های سطح بنگاه یا اقتصاد نیروی کار و …) است و من اتفاقا اقتصاد را عمدتا از این زاویه نگاه می کنم و معتقدم که حتی اگر کسی (مثل خود من) صرفا علاقه به کار عملی در سطح بنگاه ها داشته باشد اقتصاد آموزش مناسبی است. هرچند که همان طور که گفتم نسبت به مدیریت فاصله بیش تری با عمل دارد و باید کاربست های عملی آن را بعد از دانشگاه پیدا کرد.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید