امروز وسط گپ و گفت و گو با رفقای طرف دار اقتصاد آزاد داشتم آرشیو ضمیمه دنیای اقتصاد را تورقی می کردم که به مقاله ای از پویا جبل عاملی عزیزمان رسیدم. پویا مقاله ای یک صفحه ای نوشته بود و بر اساس تجربه خودش گفته بود که فاصله آموزش اقتصاد در ایران و خارج آن قدر که هم می گویند شدید نیست و می تواند به سرعت رفع شود. فکر می کنم قبلا با پویا در همین رابطه صحبت کرده بودیم. هر دو هم عقیده ایم که شکاف در کارهای تجربی (اقتصادسنجی) به نسبت کم تر است (البته بازهم اگر تکنیک های پیش رفته تر اقتصادسنجی و ظرایف آن را در نظر بگیریم فاصله ای وجود دارد) و فاصله در بخش تئوریک بزرگ است. من البته بر خلاف پویا معتقدم که شکاف بخش تئوریک آن قدر بزرگ است که حالا حالاها پر نمی شود. ضمن این که به نظر من گرفتاری بزرگ ما در اقتصاد ناشی از ضعف در همین بخش است. به عبارت دیگر بر خلاف تصور اولیه که بخش نظری صرفا تزینی برای کارهای تجربی است، فهم درست مفاهیم تئوریک (مثلا نظریه تعادل عمومی، بازی، قراردادها، تصمیم، انتخاب اجتماعی، قیمت گذاری دارایی ها و …) برای درک درست مکانیسم ها و فرآیندهای حاکم بر سیستم های اقتصادی الزامی است. به نظر من یک دلیل این که می بینیم که برخی اساتید و فارغ التحصیلان اقتصاد گاهی حرف های عجیبی می زنند که گاهی حتی فاقد سازگاری درونی است به خاطر همین نبود چارچوب تئوریک مبتنی بر رفتار اقتصادی است (به نظر من این بحث چارچوب تئوریک در ایران به ابتذال کشیده شده و به مجموعه ای از حرف حساب و داستان های به اصطلاح روش شناسی فروکاسته شده است). وقتی استاد اقتصاد عادت نداشته باشد که هر بار که راجع به یک رفتار اقتصادی صحبت می کند ابتدا خط بودجه و بهینه سازی عامل ها در ذهنش بیاید و تعادل های ممکن سیستم و تاثیر پارامترها بر تعادل و الخ برایش روشن شود ممکن است نظری بدهد که اساسا خارج از چارچوب راه حل های شناخته شده علم اقتصاد است (راه حل به معنی جواب تعادل سیستم و نه راه حل مشکلات) ولو این که دائما با آمار و ارقام اقتصادی سر و کار داشته باشد.
* شاید این را قبلا هم گفته باشم. یک بار یک سری کامل از مجلات چند جای مختلف در ایران را بررسی کردم. نسبت مقالاتی که اولش یک چارچوب نظری اقتصادی مطرح کرده اند تقریبا صفر درصد بود.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید