تاکسی به عنوان فضایی که امکان نمونه برداری تصادفی از جامعه ایران را فراهم می کند آزمایش گاه جالبی است. یکی از تجربه/مشاهده های من در این آزمایش گاه این بود که وقتی چهار نفر دیگر با حرارت مشغول تبادل نظر عمیق در مورد یک مساله بودند – مثلا معتقدند بودند که قیمت بنزین در ایران خیلی گران است یا مثلا کرباسچی را باید اعدام کرد – وارد بحث می شدم و کمی که صحبت می کردم می دیدم همان جمع چند دقیقه بعد با شور و حرارت سابق درست ۱۸۰ درجه خلاف حرف های قبلی را می زند و هم دیگر را تایید می کند – مثلا عمیقا معتقند که مشکل آلودگی هوا این است که بنزین ارزان است یا کرباسچی واقعا خدمت کرده است -. تا حالا برایتان پیش آمده است؟
در جامعه ای که به قول یوسفعلی میرشکاک شنیدارگرا است و حتی تحصیل کرده هایش کتاب نمی خوانند – خانه چند زوج کاملا تحصیل کرده رفته اید که کتاب خانه نداشته اند یا کتاب غیردرسی نمی خوانند؟ – و رادیو اش برنامه هایش را با دلقک بازی های عوام پسند پر می کند و تلویزیونش نرگس و فرزاد حسنی پخش می کند و در دستور کار نظام آموزشی اش تفکر تحلیلی- انتقادی اساسا جایی ندارد و روزنامه هایش خیلی وقت ها خالی از تحلیل های چارچوب مند است، نمی توان انتظار داشت عامه مردم ذهن پیچیده و منظم داشته باشند و خلاف مشاهده بالایی رفتار کنند.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید