• ایران در رسانه‌ها من تخصصی

    ایران در رسانه‌ها
    من تخصصی در امر رسانه ندارم ولی وقتی تصویری که از ایران در رسانه‌های غربی هست را با آن‌چه واقعا در بطن جامعه می‌گذرد مقایسه می‌کنم حدس می‌زنم که تصور ما از وضعیت کشورهای دیگر ممکن است تا چه حد نادقیق یا خام باشد. به نظر من این امر بیش از این‌که به فقدان اطلاعات نویسنده‌های مطبوعات خارجی برگردد (که طبیعی هم هست) به غلبه مفاهیم استاندارد‌ شده‌ در زبان مطبوعات مربوط است. این مفاهیم لزوما بر قامت جوامع غیرغربی نمی‌نشینند یا قادر نیستند تفکیک بین امور را با دقت کافی انجام دهند. به عنوان مثال یادم است سال‌ها پیش که مجمع روحانیون و روزنامه سلام تنها منتقد حاکمیت بودند مقاله‌های خارجی از مجمع به عنوان جمع روحانیون تندرو (رادیکال) اسم می‌بردند. هرچند این عنوان در آن دوران خیلی غیرواقعی نبود ولی مقایسه‌ کنید تصویری که ما آن موقع از روزنامه سلام یا فعالیت‌های علی‌اکبر محتشمی داشتیم را با مفهومی که از تندرو در ذهن خواننده غربی می‌نشیند. می‌دانیم که واقعیت امر اجتماعی موضوعی ساده و تک‌بعدی نیست. مردم گاه عاشق ایده‌ای یا کسی می‌شوند و زمانی دیگر از او متنفرند، سیاست‌مداران یا روشنفکران زد و بند می‌کنند، به خطا می‌روند و از خطاهایشان یاد می‌گیرند، مردم گمراه، هیجان زده یا غیرت‌مند، خسته یا دلزده می‌شوند. زمانی منفعلند و زمانی تمام حق خود را طلب می‌کنند، زمانی تماما عقلانی حساب‌گرانه رفتار می‌کنند و زمانی ارزش‌هایشان اولویت اول می‌یابد. کسی ممکن است در منش سیاسی اصلاح‌طلب باشند و در عین حال به لحاظ اخلاقی یا اقتصادی فاسد و برعکس شخصیتی محافظه‌کار یا تندرو بسیار زیرک یا مطلع باشد. هم مردم و هم سیاست‌مداران در واقع ترکیبی از همه این واقعیت‌ها هستند و این ترکیب است که اوضاع را دگرگون می‌کند. فروکاستن وضعیت جامعه به مفاهیم استاندارد مثل محافظه‌کاری و اصلاح‌طلبی و تندروی در واقع چنین ریزه‌کاری‌های غیرصریح ولی مهم را از خواننده دریغ می‌کند.
    سومین دلیلی که به ذهن من می‌رسد این است که روزنامه‌نگاران خارجی عملا مجبورند برش‌هایی از جامعه را به تصویر بکشند. این برش‌ها البته نه بر اساس اهمیتشان در جامعه ایران بلکه بر اساس جذابیتش برای مخاطب خارجی انتخاب می‌شود. در نتیجه گاه یک واقعیت کوچک و نسبتا غیرمهم در جامعه تبدیل به محوری‌ترین موضوع یک مقاله می‌شود که سازنده تصویر اصلی است. این بزرگ‌نمایی می‌تواند اغراق در تاثیر جریان روحانیون جوان نواندیش در حوزه علمیه باشد یا برجسته‌کردن بیش ازحد روند نوسازی در کشور بر اساس مصاحبه با چند جوان شمال شهری و یا ارائه حرف‌های مسعود ده‌نمکی و فریبرز رییس‌دانا به عنوان خواسته‌های عمومی مردم.
    در این بین هرچند رسانه‌های محلی هم ممکن است در دام چنین محدودیت‌هایی در انتقال مفاهیم بیفتند – و عملا هم می‌افتند – ولی خواننده محلی چون خود در بطن واقعیت است با متن رابطه‌ای دوطرفه و دیالکتیکی برقرار می‌کند و با رمزگشایی شخصی مفاهیم عملا به درکی بهتر و واقعی‌تر از آن‌چه در ظاهر متن هست دست می‌یابد. حال آن‌که چنین رابطه دوسویه‌ای معمولا برای مخاطب خارجی امکان‌پذیر نیست و لذا کلیشه‌های رسانه‌ای تاثیری جدی‌تر در شکل‌دهی به ذهن مخاطب دارد.
    نوشته حسین درخشان در گاردین را که خواندم حس کردم که حتی نویسنده ایرانی که هم قاعدتا باید اطلاعات بهتری از کشورش داشته باشد وقتی برای رسانه خارجی می‌نویسد خودآگاه یا ناخودآگاه آن‌چنان خود را در چارچوب زبان و تحلیل‌های استاندارد محدود می‌کند که مجبور می‌شود محمود احمدی‌نژاد را فرمانده سپاه بنامد، کنترل بیکاری و شفافیت اقتصادی را جزو قول‌های دولت خاتمی بداند و بر اساس مشاهدات یک سفر کوتاه به تهران در دو جای مقاله‌اش بگوید که مردم ایران هنوز به اصلاحات امیدوارند. این‌ دقیقا چیزی هستند که خواننده غربی عادت کرده و دوست دارد بشنود و رسانه‌ هم برایش تامین می‌کند.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها