• بانک، سرمایه انسانی و ریسک گردش نیرو

    محمدرضا فرهادی پور چکیده ای از تجربه دوستش – که فوق لیسانس اقتصاد دارد – را در فرآیند استخدام بانک پاسارگاد نوشته است. بخش دوم ماجرا این بود که بانک به دوست ایشان می گوید که چون شما فوق لیسانس اقتصاد دارید استخدامتان نمی کنیم به این دلیل که برای‌تان بازار کار خوبی در بیرون فراهم است ولی اگر شیمی یا زیست شناسی خوانده بودید استخدامتان می کردیم. آقای دوست به مسوول استخدام بانک اعتراض می کند که معنی تخصیص بهینه منابع (یعنی استخدام نیروی اقتصادی برای بانک) را نمی داند.

    من همان جا کامنت گذاشتم ولی چون موضوع برایم جذاب است به یک پست تبدیلش می کنم. پست دو قسمت دارد. در قسمت اول سعی می کنیم رفتار بانک را عقلانی سازی (Rationalize) کنیم و در قسمت دوم چارچوب فکری فرهادی پور و دوستش را نقد کنیم.

    ۱) چرا یک بانک ممکن است فارغ التحصیل شیمی را به فارغ التحصیل اقتصاد ترجیح دهد؟ برای پاسخ به این سوال یک مدل ساده می سازیم. شاید این برای‌تان جالب باشد که در عالم اقتصاد هر قدر مدلی که ساخته می شود ساده‌تر و با متغیرهای کم‌تری باشد و ولی در عین حال بتواند شهود مهمی را منتقل کند ارزش‌مندتر است. بسیاری از مقالات واقعا تاثیرگذار در اقتصاد (مثلا مقاله کوز در باب کارکرد بازار به جای حقوق مالکیت – که اکثرا هم در ایران بر عکس فهمیده می‌شود-، مقاله مصیبت برنده، مقاله رای دهنده تاثیرگذار، مقاله زیرقیمت فروش رفتن عرضه اولیه و … ) که همه مقاله‌های مهمی هستند مدل بسیار ساده ای دارند.

    فرض کنیم در جامعه دو رشته الف و ب داریم. فرض کنیم کیفیت ورودی‌های دو رشته یک‌سان است. می توانیم فرض کنیم که پیچیدگی و چگالی آموزش در رشته الف بیش از رشته ب است. در مقابل بازار کار رشته ب به تر از رشته الف است. فرض کنید متوسط دست‌مزد در بازار کار رشته الف ۵ واحد و در بازار کار رشته ب ۱۰ واحد باشد. برای ملموس شدن قضیه به این فکر کنید که در دنیای واقع رشته الف ریاضی محض یا فیزیک نظری یا فلسفه علم است و رشته ب حساب‌داری یا مدیریت آی تی یا ام بی ا است.

    از طرف دیگر فکر کنید که کارفرما نیازی به دانش پیشینی متقاضیان ندارد و قرار است مهارت‌های لازم را طی یک دوره آموزشی فشرده به آن‌ها آموزش دهد. این فرض بسیار واقع‌بینانه است و برخی شرکت‌های بزرگ در دنیا به همین شیوه رفتار می کنند. مثلا فرض کنید فرد قرار است در شعبه بانک عملیات مشخصی را با یک نرم افزار بانک داری الکترونیکی انجام دهد که مهارت لازم برای کار با آن باید در داخل بانک آموزش داده شود و اطلاعات دانش‌گاهی قبلی ربطی به این موضوع ندارد.

    حال فرض کنید بانک می خواهد برای این شغل ۶ واحد حقوق بدهد. بانک با دو متقاضی از رشته الف و ب مواجه است و چیزی در مورد توانایی فردی این دو نفر نمی داند. به طور آماری اگر فرد از رشته الف (مثلا فلسفه علم) آمده باشد به‌ترین تخمین زن توانایی او میانگین توانایی‌های افراد این رشته است. در مقابل اگر فردی از رشته ب (مثلا مدیریت آی تی) متقاضی این رشته شده باشد به‌ترین تخمین زن او دیگر متوسط افراد رشته خودش نیست چون یک فرد متخصص در این رشته ۱۰ واحد حقوق می گیرد. این واقعیت که فرد حاضر است برای پست با ۶ واحد حقوق داوطلب شود علامت این است که در بازار کار ۱۰ واحدی موفق نبوده است. پس تا همین جا بر اساس یک فرایند ارزیابی بیزی (Bayesian Updating) بانک به این نتیجه می رسد که افرادی که از رشته های با حقوق پایین در بازار مراجعه می کنند به طور متوسط قوی‌تر از کسانی هستند که از رشته ای با حقوق بالا داوطلب می شوند.

    ماجرا را یک قدم جلو ببریم. بانک روی نیروی انسانی اش سرمایه گذاری می کند و این سرمایه گذاری هزینه‌بر است. مشاغل در بیرون در یک لحظه پیش‌نهاد نمی شوند بل که طی یک فرآیند تصادفی باز می شوند. فرض کنیم بانک دو نفر را از رشته های الف و ب استخدام کرد و اتفاقا هر دو این افراد در زمان استخدام در بانک با فرصت های شغلی دیگری مواجه نبودند. در طول زمان شغل‌های جدیدی در رشته تخصصی این افراد در بازار باز می شود. باز به طور احتمالی شانس ترک شدن بانک توسط فارغ التحصیل رشته ب بیش از رشته الف است چون متوسط پرداختی مشاغل ب در بازار بیرون بیش از بانک است.

    بر خلاف نظر محمدرضا و دوستش از دید من اتفاقا رفتار بانک بسیار عقلانی و بر مبنای تخصیص بهینه منابع است. بانک با این سیاست افراد توان‌مندی را با حقوق رقابتی نسبت به مشاغل خودشان جذب می کند و اتفاقا افراد رشته الف انگیزه بسیار بیش‌تری دارند تا شغل بانک را حفظ کنند (چون در صورت از دست دادن شغل بانک یک واحد از دست می دهند) ولی در مقابل افراد رشته ب انگیزه چندانی برای ماندن در بانک ندارند چون گزینه بیرونی شان (Outside Option) که البته به صورت تصادفی بروز می کند جذاب‌تر است. این هم روی عمل‌کردی که افراد در حین کار بروز می دهند تاثیر می گذارد و هم روی شانس ترک کار و هزینه جذب مجدد نیروی کار (دو عامل متفاوت از هم). البته طبیعی است که در طول زمان همین جذب شدن الف ها توسط بانک و جذب نشدن ب ها تقاضا برای دو مهارت را جا به جا کرده و فاصله دست مزدها را مقداری کاهش می دهد ولی این بستگی به اندازه بانک در مقایسه با بازار کار بیرون دارد.

    ۲) سوء برداشتی هم که به نظرم رفقای ما دچار آن شده اند این است که به جای این که خود را به جای عامل (Agent) بگذارند و سعی کنند مکانیسم های انگیزشی عقلانی پشت سر رفتار او را درک کنند (کاری که هر مقاله اقتصادی می کند) در یک نگاه مکانیکی خود را در مقام تعیین کننده تخصیص بهینه منابع قرار می دهند و به نظرشان می رسد که چون اقتصاد خوانده اند پس تخصیص بهینه منابع حتما این است که بانک آن ها را استخدام کند. این سوء برداشت را من در بسیاری از فارغ التحصیلان اقتصاد در ایران دیده‌ام که تصور می‌کنند اقتصاد خواندن یعنی یافتن جواب مساله تخصیص بهینه منابع. از دید من قضیه این طور نیست. اقتصاددان کسی است که این تخصص را دارد که مکانیسم‌ها را طوری طراحی کند که تخصیص بهینه در داخل آن مکانیسم اتفاق بیفتد نه این که خودش راسا آستین بالا بزند و تخصیص بهینه را تعیین کند.

    پ.ن: ما در این جا فرض کردیم که کیفیت ورودی‌های دو رشته یک‌سان است و ضمنا به تبعیت از ادبیات رایج این حوزه فرض کردیم که آموزش تاثیری روی مهارت فرد در پایان تحصیل ندارد. البته یک فرض را می توان اضافه کرد و آن این که حتی با فرض ورودی های یک سان اگر فردی از رشته پیچیده تر فارغ التحصیلی شده باشد شانس این که توان‌مندی فردی اش بیش تر باشد بالاتر است (به علت سخت بودن مسیر تحصیل در این رشته). طبیعی است که این فروض قابل بازنگری و اعمال است و در آن صورت مدل پیچیده‌تر می شود ولی شاید شهود متفاوتی منتقل نکند (یا شاید هم بکند).

    پ.ن: یک نمونه عینی این تئوری را می‌توان در مورد استخدام فارغ‌التحصیلان رشته پزشکی برای مشاغل دیگر دید. پزشکان جوان هم افراد بسیار باهوشی هستند و هم به علت برنامه درسی بسیار سنگین و فشرده افراد پرکار و مقاوم. متاسفانه بازار کار پزشکی در شهرهای بزرگ خوب نیست. به این ترتیب این فارغ التحصیلان منبع عالی برای تربیت نیرو برای مشاغل مدیریتی/اجرایی یا حتی کارشناسی سازمان‌ها هستند. خود من در سال‌های اخیر چندین بار با دوستان پزشکی که وارد حوزه هایی مثل فناوری اطلاعات یا مدیریت شده اند کار کرده‌ام و آن‌ها را در این مشاغل بسیار موفق دیده‌ام.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها