پسر جوانی را می شناسم که استعداد فنی خیلی خوبی دارد و قاعدتا یک تراشکار یا مکانیک اتومبیل موفق می شود. الان بی کار است چون با دیپلم معمولی جایی کار گیر نمی آورد. او امسال برای فوق دیپلم اتومکانیک دانشگاه آزاد قبول شده و می داند که اگر این دو سال را درس بخواند بعدا کار نسبتا خوبی گیرش می آید. نکته در این جا است که پدرش الان پول ندارد تا شهریه دانشگاه آزاد و هزینه های خوابگاهش را بپردازد. دلیلش هم این است که پسرک دو برادر و خواهر بزرگ تر دارد که آن ها هم دانشگاه آزادی هستند و پدرش باید فعلا شهریه آن ها را بدهد تا درسشان تمام شود. پدر با این که خودش تحصیل کرده نیست خوب می فهمد که سرمایه گذاری روی آموزش بچه هایش برای موفقیت آن ها در بازار کار الزامی است. ولی با این محدودیت اساسی مواجه است که الان “جریان نقدی” لازم برای تامین مالی همه این آموزش ها را ندارد. این مورد را من می شناسم ولی شک ندارم که هزاران مورد مشابه آن در کشور ما هست.
با خود پسر که صحبت می کنی می گوید کل تحصیل من در این دو سال حدود چهار میلیون تومان خرج دارد و من مطئنم که اگر این درس خاص را بخوانم بعدش می توانم ماهی سی صد هزار تومان در بیاورم. به حساب خودش خرج تحصیلش یک ساله و نیمه در می آید. حتی حساب می کند که اگر وام ” ۲۴ درصد” هم بردارد و با آن درس بخواند باز برایش به صرفه است. چون خرج درس خواندنش حداکثر در عرض دو سال در می آید و درآمد بقیه عمرش همه به جیب خودش می رود. چه سرمایه گذاری سودآورتر از این؟ البته محاسباتش خیلی دقیق نیست. در واقع خرج تحصیلش حدود چهار سال طول می کشد تا بازگردد چون باید هزینه فرصت دست مزد بدون مهارت خودش را از درآمد با مهارتش کم کند. با این حال من را بهش نمی گویم چون می بینم منطق قضیه را خوب متوجه شده و شوق درس خواندن دارد.
پدر و خود پسر سعی می کنند وام بگیرند. آیا سیستم بانکی دولتی می تواند جوابگوی آدم های این طوری باشد؟ خیلی ساده نه! برای این که وام های چهارده درصدی دولتی آن قدر مشتری ریز ودرشت دارد که هیچ وقت برای آدمی مثل او آن هم برای مبلغ چهارمیلیون نوبت نرسد. سیستم میکروکردیت هم که سر این قضیه جایزه صلح نوبل دوباره سر زبان ها افتاده و این آقا هم مدعی است که طرح صندوق مهررضا در واقع چیزی شبیه به آن است حداکثر وامی که می تواند بدهد حتی یک ششم هزینه های تحصیل او را پوشش نمی دهد. با ناراحتی تمام فهمیدم که این پسر دست آخر نتوانست به دانشگاه برود چون آن پول جور نشد. احتمالا سال بعد می رود سربازی و بعدش هم دیگر حوصله درس خواندن ندارد. این پسر شانس تبدیل شدن به یک نیروی ماهر را به همین سادگی از دست داد.
آقای رییس جمهور مردم پسند و آقای احمد توکلی ظاهرا اقتصاد خوانده! نرخ بهره ۲۴ درصد بانک خصوصی بدجوری به چشم شما می آید ولی این پسر آرزو می کرد که در شهر کوچکشان بانک خصوصی می بود و آن وام ۲۴ درصد را می گرفت و می رفت دانشگاه. پدرش هم حاضر بود که خانه شان را بابت این وام گرو بگذارد. مشکل در این جا بود که بانک خصوصی در آن شهر نبود. احتمالا همسایه بغل دست او هم مقداری پس انداز داشت که چون نرخ سود بانک های دولتی شما کم است ترجیح داد توی بانک نگذاردش. او هم آرزو می کرد بانک خصوصی می بود و ۲۰ درصد بهره می داد و می توانست پولش را آن جا بگذارد. این جوری هر دوشان خیلی راضی بودند. بانک خصوصی در شهر آن ها یافت نشد چون ایده های شما دو نفر جلوی گسترش این بانک ها را گرفته است. راستی این مثال واقعی را از متن مردم آوردم تا نگویید مشتی غرب زده برای ما تئوری می دهند. تعطیلات خوش بگذرد.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید