جرقه این بحث را مریم اول بار در ذهن من زد. گفت در ایران مردم باید همیشه وابسته به این باشند که سلیقه مترجمان چه کسی را بهشان معرفی می کند و بعد یک دفعه تب یک نفر همه جا را بگیرد و خیال کنند (کنیم) که این آدم خدای آن حوزه است. در حالی که وقتی از ایران بیرون می آیی و با دنیای اصلی علم یا ادبیات یا هنر آشنا می شوی می بینی اوه چه قدر نویسنده و متفکر هست که کسی اسمشان را هم در ایران نشنیده است و اتفاقا از آن آدم های شناخته شده مهم تر و تاثیرگذارتر هستند. این را هم می بینی که گاها آن آدمی که در ایران خدا می پنداشی را اصلا کسی نمی شناسد یا چندان جدی به حساب نمی آوردش.
یکی از دوستان جامعه شناسم هم شبیه این را می گفت. می گفت در ایران چند چهره از جامعه شناسی مثل لوکاچ تبدیل به بت شده اند در حالی که وقتی خارج جامعه شناسی می خوانی می بینی که فی المثل لوکاچ هم یکی از ده ها نفر آدم سیر اندیشه های معاصر بوده و حرف هایش هم دهه ها است که مورد بحث است و نقد می شود و الخ.
حالا من همین موضوع را در مورد اقتصاد می بینم. اگر از بسیاری از اقتصادخوانده ها و اقتصادنخوانده های ایران بپرسیم که به نظرتان بزرگ ترین اقتصاددان های معاصر چه کسانی هستند احتمالا فورا خواهند گفت: داگلاس نورث، جوزف استیگلیتز، آمارتیا سن و هایک و فریدمن و ؟ فهرست تمام شد.
چرا؟ احتمالا به این خاطر که این چهار- پنج نفر نوشته های غیرتخصصی یا غیرفنی عامه پسندی دارند که یک نفر مترجم آن را پسندیده و ترجمه کرده و یک دفعه این اسم همه گیر شده است. البته چند تا اسم هم مثل کوز هم همه گیر شده اند که من گاهی وقت ها حس می کنم که خیلی از طرف داران دو آتشه اش اصلا یک مقاله فنی ازش نخوانده اند و فقط تکرار می کنند که “کوز بحث هزینه مبادله را مطرح کرد”. واقعا نمی دانم که چرا مثلا آمارتیا سن را که چند قضیه نسبتا فرعی در انتخاب اجتماعی دارد باید همه بشناسند ولی اسم آرو که مهم ترین قضیه امکان ناپذیری این حوزه را داده احتمالا به گوششان نخورده باشد یا مثلا چرا استیگلیتز باید برای اطلاعات نامتقارن شناخته شده باشد ولی آکرلاف که اولین مقاله را نوشته این وسط بی نصیب بماند (استیگلیتز در دهه هشتاد خیلی فعال تر از آکرلاف بوده ولی شهرتش در ایران به خاطر این چیزها نیست). حالا ببینید به زودی وقتی یک مترجمی ترجمه فریکونومیکس لویت را بیرون بدهد اسم او هم سر زبان ها خواهد افتاد. چرا داگلاس نورث باید برای برخی بت باشد ولی لوکاس که یک نقد ویران گر برای اقتصادسنجی سنتی ارائه داد و ماجرا را یک جوری به دوره ماقبل و مابعد لوکاسی تقسیم کرد چندان شناخته شده نباشد. چرا آدم های مهمی مثل لافون (مرحوم) و عجم اوغلو و کروگمن و تیرول و رابن اشتاین و فینسترا و هلپمن و … که کارهای جدی در اقتصاد می کنند (یا کرده اند) باید در ایران تا حد زیادی ناشناخته باشند؟
به نظرم یک کار خوبی که باید کرد این است که دائم از انواع و اقسام اقتصاددان های جوان و پیر اسم آورد و کارهایشان را معرفی کرد. این طوری جامعه علمی و علاقه مندان اقتصاد خواهند دید که دنیای اقتصاددان ها خیلی خیلی بزرگ تر از این چند تا اسمی است که تصادفی یا بنا بر سلیقه عده معدودی در جامعه ما مطرح شده اند و لزوما هم دیدگاه های این چند نفر نماینده حتی اقلیتی از جامعه بزرگ علمی نیست.
پ.ن: من هم این جا بایاس ایجاد کردم و اسم اقتصاددان هایی را گفتم که خودم به خاطر کارم با کارهایشان سر و کار دارم یا این جا سخنرانی داشته اند و باهاشان آشنا شده ام و الخ.
پ.ن: یکی از دوستان پیش نهاد کرده که این لیست از اقتصاددان های برتر از لیست قبلی که من نوشتم معتبرتر است.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید