میرم در کافیشاپی در آمریکا که تا قبل از رسیدن دوستم کمی کار کنم. سیب و چای میگیرم و میرم سراغ تنها مبل خالی که نزدیک پریز است. مرد سفیدپوست میانسالی هم روی مبل مجاور نشسته است. وقتی دارم وسایلم را باز میکنم به طور عجیبی نگاهم میکند. بهش میگویم مشکلی پیش آمده؟ میگوید در جایی که من از آن میآیم قبل از نشستن روی میز یک نفر اجازه میگیرند. میگویم همه جای دنیا آدمها وقتی روی میز مقابل کسی مینشینند اجازه میگیرند نه روی مبل جداگانهای که یک میز بزرگ مشترک با مبل بغلی دارد و محدوده هر نفر کاملن جدا است. خانم جوانی که روی میز کوچک بغلی نشسته پیشنهاد میکند که روی میز او بنشینم. میگویم نه اتفاقن همینجا را میخواهم چون پریز لازم دارم…
حرفمان کمی بالا میگیرد. میگویم اگر ادامه دهی پلیس خبر میکنم. واقعن هنوز چیز بدی نگفته ولی دوست دارم ببینم چه میشود و پلیس چه واکنشی نشان میدهد. به پلیس زنگ میزنم و میگویم آقایی اینجا است که رفتار درستی ندارد. میگوید مرد سفید پوست است؟! آدرس محل و اسمم را میگیرند. شروع به فحاشی میکند و وسایلش را جمع میکند که برود و میگوید که برو همان جایی که آمدهای. توی دلم میگویم تو لازم نیست بگویی خودم دارم میرم و به زودی خواهم رفت خانهام ولی به او میگویم اتفاقن میمانم به تو هم ربطی ندارد.
یک دقیقه بعد پلیس از راه میرسد و مرد از در دیگر کافه بیرون میرود. پلیس ماجرا را میپرسد و میگوید نمیتوانم کاری بکنم چون آزار فیزیکی نداشته. حداکثر اینکه مدیر کافیشاپ میتواند ازش بخواهد که مغازه را ترک کند. میگویم در کشور من اگر کسی اهانت زبانی کند میتوانم ببرمش دادگاه (واقعن نمیدانم به لحاظ حقوقی این طور هست یا نه ولی خب به پلیس این طوری گفتم) و جواب میدهد که اینجا آزادی بیان است. هر روز به ما همین فحشها را میدهند و کاریش نمیتوانیم بکنیم. دست میدهد و میگوید از کجا آمدهام و آرزوی روز خوب میکند و میرود. این یعنی اینکه امثال ما در ینگه دنیا میتوانیم مورد آزار زبانی واقع شویم و حمایت پلیس را هم نداشته باشیم و حتی نتوانیم با زبان از خودمان دفاع قوی و کوبنده بکنیم چون مطمئن نیستیم گفتن چه حرفی جرم است و چه چیزی نیست.
نیمه پیروزمندانه و نیمه شکست خورده بر میگردم سر جایم. مرد را بیرون کردم و این خوب بود ولی تهدیدم برای مداخله پلیس بیفایده بود. خانم میز کوچک بغلی مبل راحت و بزرگی که مرد موهن اشغال کرده بود را به تصرف در میآورد و من هم با لذت و آرامش بعد از طوفان سیبم را گاز میزنم و بعدش چای میخورم. یک درس هم به درسهای زندگیام اضافه میشود.
پ.ن: ببخشید سرم شلوغ است و هنوز نرسیدهام کامنتهای پست قبل را جواب بدهم.
پ.ن: چون تم اکثر کامنتها یکسان است یک جواب مشترک میدهم. اگر طرف به شخص من توهین میکرد و مثلن میگفت آدم بینزاکتی هستم ممکن بود همانجا شخصی جوابش را بدهم یا بهش نشان بدهم که اشتباه میکند. در اروپا توهین نژادی جرم بسیار بزرگی است. وقتی بحث را به ملیت و اینها کشاند به طور طبیعی همان کاری را کردم که در اروپا ممکن است بکنی. پلیس هم بودجه عمومی میگیرد که جلوی تجاوز به محدوده افراد از جمله حیثت و احترام افراد و نیز پراکندن نفرت نژادی را بگیرد. اگر در کشوری باشم که بدانم پلیسش مداخله میکنم قطعن دوباره همین کار را میکنم و خودم را در سطح آن آدم پایین نمیآورم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید