نگاهی کردم به کتابهایی که روی میزم داشتم و در واقع در این مقطع تاریخی دارم میخوانم. کتابهایی در مورد اقتصاد منابع طبیعی و انرژی برای بهتر فهمیدن موضوع مقالهای که مینوشتمَِ، یکی دو تا کتاب معادلات دیفرانسیل تصادفی و غیرتصادفی برای حل مسایل ریاضی مقاله و چند کتاب در زمینه نظریه اختیارات حقیقی برای اینکه چارچوب نظری مدلسازیام درست باشد. یک کتاب از خاطرات Quantها (ریاضیدانها و فیزیکدانهایی که وارد فاینانس شدهاند) آن طرف یک راهنمای لینوکس و یک کتاب آموزش جاوا که نصف و نیمه خوانده شده بودند. فاوست را که چند وقتی است صبحها در قطار میخوانم و هنوز تمام شده و دست آخر کتاب فهم نقد فیلم مجید اسلامی.
این یک نمونه از سبد چیزهایی که من به طور معمول میخوانم. متاسفانه سرم این قدر شلوغ است که با این که مشترک اکونومیست بودم عملا نمیرسیدم بخوانمش و فقط ورق میزدمَِ، فاینانشال تایمز را فقط وقتی در هواپیما باشم میخوانم و مدتها است نتوانستهام یک رمان بخوانم (پریشب به خودم استراحت دادم و خاطره دلبرکان غمگین را خواندم). خواندن در زمینه جامعهشناسی و سیاست مدتها است که تعطیل شده و بعید میدانم دیگر شروعی برای آنها باشد. این آخرها برنامه گذاشتم که کمی بیشتر فروید بخوانم و در عرض دو ماه فقط ۴ کتاب قطع معمولش را آنهم نه چندان دقیق خواندم.
مدتی است که تقریبا هیچ کار بیزنسی نمیکنم و صبح تا شب وقتم دست خودم است. درسهایم تقریبا تمام شده و امتحان ندارم. خیلی اهل وبگردی و وبلاگخوانی نیستم. هیچ وقت تلویزیون نمیبینم. فکر میکنم که فقط دو کار وقتگیر مهم دارم. مسافرت زیاد میروم و رفقایم را زیاد میبینم. از هر وقتی هم برای خواندن استفاده میکنم و میبینم که به سختی میتوانم در حد قابل قبولی چیزهایی در راستای علاقهام بخوانم.
چند ماهی است که بدجوری نگران این شدهام که اگر وضعیت فعلی من این باشد پس آینده چه خواهد شد. فقط در حوزه خودم دهها کتاب مهم هست که هنوز نخواندهام. خوشبختانه رشته من مثل رایانه و برق نیست که مرتب موضوعات آن عوض شود و سرعت تغییرات کندتری دارد ولی به هر حال تغییر میکند. حال من اگر ۵ سال دیگر آدمی باشم که دیگر دانشجو نیست و باید یک کار جدی بکند پس کی وقت میکنم تا چندین کتاب جدید مهم که هر سال چاپ میشود را بخوانم. تازه اگر نخواهم مثلا به عنوان یک کاربر رایانه بهروز باقی بمانم و هر ۵ سال یک بار یک زبان یا سیستم عامل جدید یاد بگیرم. ضمن اینکه من اصولا کتابهای روایی و غیرفنی در رشته خودم نمیخوانم – و به این خاطر هم بر خلاف برخی دوستان اصلا بلد نیستم از این کتاب و آن کتاب نقل قول کنم – که کار جالبی نیست.
و صد البته که زندگی که فقط اینها نیست. بلاخره سید جواد طباطبایی سالی یک کتاب بیرون میدهد و چند تایی رمان خوب جدید ترجمه میشوند (من هرگز سرعت نسبیام در انگلیسی به فارسی آن قدر بالا نیست که برایم بهینه باشد که به انگلیسی رمان بخوانم). متون خوب فلسفه تحلیلی و فلسفه اخلاق و فلسفه دین و فلسفه سیاسی این روزها بیشتر شده و از تاریخ شفاهی هاروارد هم فقط چند تایی در ایران منتشر شده است و بقیه در راه است. یک آدمی که در حد «متوسط و معمولی» بهروز است قاعدتا باید اینها را بخواند. به علاوه اینکه چند ژورنال مهم رشته خودش را دقیق مطالعه کند و هر از چندی یک کتاب جدید از سری For Dummies در زمینههای مختلفی مثل طب سوزنی یا نظریه تکامل یا زبانهای آسیایی یا موسیقی کلاسیک را تفریحی بخواند تا ذهنش یخ نزند.
من هر جوری حساب میکنم در چشمانداز زندگی آتیام چنین وقتی را پیدا نمیکنم که بتوانم حتی در این حد متوسط و محدود هم بهروز بمانم مگر این که در عالم خیال هدیه بزرگی بهم برسد که کاری نداشته باشم و صبح تا شب فقط کتاب بخوانم و با دوستان بحث کنم. وقتی این چشمانداز را میبینم و به عقب بر میگردم از قضاوت خودم در مورد آدمهای چند سال بزرگتر که مدتی بود دیگر کتاب جدید نخوانده بودند و از ماجراهای جدید بیخبر بودند شرمنده میشوم.
چه طور باید بهروز ماند؟ آیا راهش این است که آدم شغل صرفا پژوهشی داشته باشد و زندگیاش از خواندن بگذرد؟ آیا راهش این است که آدم حلقههای قوی و متعددی از رفقای اهل مطالعه داشته باشد تا با گپ شفاهی با آن در جریان چکیده تحولات مهم قرار بگیرد؟ آیا باید روشی اختراع کرد که در زمان کوتاهی مهمترین نکات هر کتاب را خواند؟ (با رمان و فیلمنامهها چه میکنید؟) آیا باید برنامه منظمی برای بازدید از کتابخانهها و کتابفروشیها داشت تا حداقل در حد اسم هم شده در جریان تحولات باقی ماند؟ یا شاید هم باید بهروز ماندن را فراموش کرد و به جای آن «کلاسیکها» را خواند؟
فکر کنم برای ماها که دوست ندارم فسیل شویم پیدا کردن راهی برای زنده ماندن و نفس کشیدن فکری جزو مهمترین اولویتها است. من از دوستان دعوت میکنم همفکری کنیم. خودم به شدت مشتاق هستم راههایی را از بقیه یاد بگیرم
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید