چند شب پیش “از این ولایت” علیاشرف درویشیان را خواندم. چیزی از تئوری نقد ادبی و زیباییشناسی نمیدانم و به طبع نمیتوانم راجع به کیفیت فرمال داستانها چیزی بگویم ولی حداقل میتوانم بگویم به عنوان خوانندهای که زیاد داستان خوانده است اثر را فوقالعاده تاثیرگذار و در عین حال روان یافتم. بین چیزهایی که خوانده بودم این مجموعه داستان یکی از قویترین و تلخترین و فراموشنشدنیترین تصویرهای فقر و محرومیت و نابرابری را در نقاط حاشیهای به تصویر میکشد. متنش را به راحتی میتوانید روی اینترنت بخوانید. توصیه میکنم پیدایش کنید و بخوانید.
(متاسفانه) بقیه کارهای درویشیان را نخواندهام و نمیدانم سیر بعدی کارهایش به کجا رفته ولی از این ولایت درست همان روایت عینی (و غیر مصنوعی) را داشت که کتابهای صمد برای من داشت، یا روایتهای جلال، چوبک، روانیپور، ساعدی و …
من مدتها است از نزدیک بازار کتاب ایران را دنبال نمیکنم و اطلاعاتم کامل نیست ولی بر اساس کتابهایی که دستم میرسد یا اخبار جشنوارهها میتوانم بگویم حدس و حسم این است که این نوع روایت از نزدیک از زندگی طبقات فرودست در ادبیات داستانی ما حذف شده یا به حداقل رسیده است. احتمالن ممیزی در این موضوع بیتاثیر نبوده ولی ریشه ماجرا شاید بیش از آن به این برگردد که این روزها به نسبت قبل کمتر نویسندههایی داریم که تجربه زیستهشان از این فضاها را روایت کنند. آن شخصیت تیپیکال معلم – نویسنده کمابیش کمیاب شده است. خیلی افسوس میخورم که بهمن قبادی که در فیلمهای اولش از جنس چنین روایتگرانی بود احتمالن از این پس مسیر دیگری را خواهد رفت.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید