یک مساله اساسی در شناخت جامعه ایران اتکا به مشاهدات جزیی در مورد مسایل اساسی مثل زنان خیابانی، اعتیاد، کودکان بیسرپرست، طلاق، عرفهای جدید معطوف به روابط جنصی و الخ است. متاسفانه به دلیل کمبود/نبود پیمایشهای منظم و آزاد در مورد این موارد یا در دسترس نبودن نتیجه آنها، بسیاری از افراد برداشت خود از وضعیت جامعه را بر مبنای مشاهدات و روایتهای منابع محدود استوار میکنند. این مشاهدات چند نقطه ضعف اساسی دارد:
۱) افراد معمولن مخرج کسر را در تعمیم مشاهدات به کل در نظر نمیگیرند. به عنوان مثال کافی است یک سقوط هواپیما در ۵ سال ببینند تا نظرشان را به کل عوض کنند. بدون اینکه حساب کنند که این یک سقوط از سه میلیون پرواز بوده است. همین امر در مورد حسشان نسبت به دیدن چند صفر نفر معتاد یا چند زن خیابانی و غیره هم صادق است.
۲) بسیاری از افراد مرتبط با محققان خارجی دارای گرایشهای سیاسی اپوزوسیونی هستند. لذا به طور آگاه و ناخودآگاه تمایل به بزرگنمایی مسایل منفی یا حرکتهای باب طبعشان دارند. مثلن ممکن است یک تجمع کوچک زنان را علامتی از گسترش فمینیسم در بین میلیونها زن ایرانی بدانند.
۳) ذهن انسانها تمایل به بزرگ کردن اتفاقات عجیب دارد. ممکن است فرد دهها مهمانی برود ولی فقط یک مهمانی استخر (پول پارتی) برایش بسیار برجستهتر از بقیه جلوه کند و نتیجه بگیرد که جوانهای ایرانی همه ماهی یکبار به چنین محافلی میروند.
۴) به طور بدیهی، اکثر روایتکنندگان این نکته ساده را که بین تهران و صدها شهر دیگر در ایران تفاوت اساسی وجود دارد را نادیده میگیرند و رفتار جمعیت یک یا دو میلیون نفری را به ۷۰ میلیون تعمیم میدهند.
۵) گاه بین روایتکنندگان یک ماجرای واحد همپوشانی و تکرار وجود دارد. محقق خارجی فکر میکند که دارد از طریق صحبت با افراد مختلف به یک نمونه تصادفی نزدیک میشود ولی در واقع یک اتفاق را از زبان افراد مختلف میشنود.
۶) گاه افراد ذوق زده هستند تا با بزرگنمایی برخی ابعاد کلیشهای که رسانههای غربی از ایران میسازنند را تقویت کنند. مثلن اگر روایت رسانه پسند این است که جامعه ایران به شدت غربی شده است روایت خودشان را به این سمت نزدیک میکنند.
۷) افراد مشاهدات خود را با میانگین جوامع دیگر مقایسه نمیکنند. گاه مقایسه با جوامع دیگر میتواند روشن کند که اوضاع کاملن نرمال است. مثال مشهور آن ضریب جینی در ایران است که واقعن در مقایسه با بسیاری از کشورها اصلن بد نیست.
۸) گاهی برخی مراکز کانون جذب یا شکلگیری برخی رفتارها یا دینامیکها هستند که لزومن نماینده متوسط جامعه نیستند. اگر کسی در برکلی زندگی کند فکر میکند همه آمریکا هیپی و گیاهخوار و سوسیالیست و اگر در یوتا و تگزاس باشد فکر میکند همه مسیحی دو آشته هستند. به همین ترتیب مثلن مشاهدات مربوط به زنان صیغهای در قم یا اعتیاد در کرمانشاه میتواند کاملن ناشی از یک فرآیند جذب درونزا باشد و اصلن نماینده کل جامعه نباشد.
چیزی که من را بسیار عصبانی و مایوس میکند تکرار کلیشههایی در مورد وضعیت جامعه ایران در بین تحقیقات و شبه تحقیقات مربوط به ایران است که چون به مذاق مخاطب هم خوش میآید کسی در مورد صحت آنها پرسش نمیکند و فضا هم ضد چنین پرسشی است. کافی است بپرسید که این اعداد تا چه حد بر اساس یک مطالعه جامع به دست آمده است تا مورد حمله قرار بگیرید که “مگر اوضاع خراب را نمیبینی؟”. طبیعی است که نمیگویم همه چیز گل و بلبل است ولی وقت مثلن “محققی” در مقالهاش اشاره میکند که “دویست هزار زن خیابانی” در تهران وجود دارد و دقت نمیکند که مقیاس این عدد به هیچ وجه با شهود و اعداد دیگر نمیخواند حالم گرفته میشود. متاسفانه فضای تحقیقات مربوط به ایران در خارج از کشور بسیار آکنده از این نوع تخمینهای نه چندان درست است و چون محافل مربوط به مسایل ایران در خیلی موارد بر اساس روابط دوستانه و باندبازی و با تعداد مشارکتکننده کم و نه فضای انتقادی آکادمیک باز و حرفهای شکل گرفته است مکانیسم جدی هم برای تصحیح آن وجود ندارد.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید