بچه که بودم ویژگی عجیب غریبی داشتم که خودم هم الان خوب درکش نمی کنم و آن هم این که عاشق ابزارآلات بودم. تا سن ۸-۹ سالگی فک و فامیل و دوست و آشنا به جای این که برای من تفنگ و ماشین هدیه بیاورند انواع چکش و ست آچار و رنده و گیره سوهان کاری (جدی می گم) و اره آهن بری و چیزهایی از این جنس می آورند و من را بسیار خوش حال می کردند. بعد مدتی به وسایل پزشکی علاقه مند شدم، از اول راهنمایی تا اوایل دبیرستان عاشق وسایل برقی و الکترونیکی و هویه و اهم متر بودم و نهایتا دوره دبیرستان برنامه نویسی رایانه سرگرمی ام بود. یک جوری ردپای این علاقه به ابزار و دیدن خروجی کار ملموس در کارهای بعدی ام هم باقی مانده است.
الان مدتی است که کشف کرده ام که می توانم علاقه قبلی ام را با تعمیرات خانگی ارضاء کنم. نمی دانید چه لذتی دارد وقتی شیر آب لباس شویی را درست می کنم که چکه نکند یا چسب مخصوص می خرم و کابینت را آب بندی می کنم یا ویندوز رایانه ها را دوباره نصب می کنم یا وسایل چوبی ایکیا را سر هم می کنم یا ماوس را تمیز می کنم و الخ. یک جوری وقتی همش در دنیای حرف و تئوری باشی کارهای از این جنس – کار واقعی، کار بدنی، کار ملموس – حس خوبی از مفید بودن به آدم می دهد. یک وقت هایی که به پوچی نظری می رسم واقعا احتیاج دارم جعبه ابزارم را بردارم و راه بیفتم وسایل خراب هم سایه ها را درست کنم و از دیدن این که چیزهایی درست و منظم کار می کنند لذت ببرم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید