• تو مگه درس نداری؟

    پارسال با یکی از رفقای اقتصاد خوانده در ایران که ادعای عجیب و غریبی مطرح می کرد و بعدش هم یک باره غیب شد در حال جنگ کامنتی بودیم که یک دفعه گفت تو مگه درس نداری؟ چقدر علافی که این کار را می کنی؟ منم گفتم امروز یک شنبه است و من در حال استراحت هستم ولی تو که باید سر کار باشی چرا داری کامنت بازی می کنی؟ و ماجرا ختم به خیر شد.

    راستش این موضوع را چند بار از رفقای شفیق و رقبای عزیز شنیده ام که تو مگر کار و زندگی نداری که این همه می نویسی و اصلا این همه وقت را از کجا می آوری. گفتم شاید بد نباشد که برای روشن شدن اذهان توضیح مختصری بدهم.

    ۱) آن هایی که من را می شناسند می دانند که اصولا تند تند راه می روم و می خورم و حرف می زنم و البته می نویسم. چون باور نمی کنید نمی گویم که نوشتن هر مطلب چه قدر از من وقت می گیرد (در واقع نمی گیرد). این زمان غیر از زمان لازم برای فکر کردن (فکر؟ آهان از اون جنبه!) راجع به مطالب است. خوش بختانه روزانه حدود یک ساعت پیاده راه می روم و فرصت کافی برای فکر کردن به تمامی مشکلات بشریت! را دارم.

    ۲) زندگی در وین بهره ور است و لذا یکی دو ساعتی که در تهران از من برای امور جاری صرف می شد تقریبا به صفر می رسد. این جا نه در صف بانک و نان می ایستم و نه برای کار اداری باید ساعت ها علاف شوم و نه در مراسم های اجتماعی-خانوادگی شرکت می کنم. کار حرفه ای هم که مثل ایران ندارم که بخواهم با اشتیاق از این جلسه به آن یکی بروم و برایش پرزنتیشن درست کنم و گزارش بنویسم. از این حیث یک خانه نشین کامل هستم. ارتباطات اجتماعی و معاشرت هایم منظم و محدود به ملاقات های آخر هفته است مگر موقع هایی که موسسه مان سوزن مهمانی اش گیر می کند و وقتی استاد مدعو باحالی داریم شب های متوالی تا نیمه شب مشغول شام و شنیدن خاطرات ملت از سوتی های برندگان نوبل و آخرین باپلیکیشن هایشان در اکونومتریکا هستیم و البته فقط سر تکان می دهیم و تایید می کنیم و گاهی هم ابهام های ملت را راجع به این که ایران همان ایراک نیست و با هم فرق دارند و “امتی نجات” چرا انتخاب شد و آیا در ایران دختران به مدرسه می روند یا نه! برطرف می کنیم. بنابر این از شب نشینی و فرحزاد روی (صرفا برای صرف چای و غذا، میرزا پیکوفسکی شاهد است) و دور هم بودن های هر شب ایران هم معمولا خبری نیست و بنده مثل پسر خوب غروب خانه هستم.

    ۳) و اما موضوع شیرین درس. من این جا چند تا کار درسی دارم. اول این که درس های خودم را بخوانم و امتحان بدهم که الحمد الله تمامی هم ندارد. دوم این که روی یکی دو تا مقاله ای که دارم کار کنم که خوش بختانه یکی به جواب رسیده و دارم تمامش می کنم. سوم این که مقاله ها و کتاب های اضافی بخوانم و سمینار و سخن رانی بروم و اینترنت گردی کنم که ببینم در دنیای تحقیق چه خبر است و با محققین گپ بزنم و الخ. راستش توان جسمی و روحی من برای بیش از حداکثر ۸-۱۰ ساعت کار درسی در روز کشش ندارد. وین هم از این حیث محدود است و بنده تمام سمینارهای علمی حوزه خودمان را با جدیت شرکت می کنم ولی متاسفانه در هفته بیش از ۱۰ ساعت نمی شود.

    ۴) محافل گفت و گوی علمی و کاری و فلسفی و الخ که در ایران داشتیم را در این جا خیلی نداریم (گروه چای داغ ماهی یک بار تشکیل می شود). لذا باید یک جوری خودم را با عالم قیل و قال و شور و حال وصل نگه دارم. این نکته را هم فراموش نکنید. به نظر من در خارج اشتیاق آدم برای خواندن کتاب های غیر درسی کم تر می شود (این تجربه من است). ایران که هستم مثل بولدوزر کتاب می خوانم ولی این جا تبدیل به ژیان می شوم. دلیلش هم خیلی سخت نیست. اولا کتاب فارسی محدود به همان هایی است که هر بار با خودم می آورم و خیلی فرق می کند که آدم هفته ای یک بار به انقلاب و کریم خان و شهر کتاب سر بزند و چند تا کتاب جدید بخرد یا این که ۱۰ تا کتاب برای کل سال بخرد و بیاورد. در حالت دوم مجبوری در خواندن صرفه جویی کنی تا به آخر سال برسی. دوم این که وقتی دور و برت کم تر راجع به کتاب های مشترک صحبت می شود تو کم تر خبردار می شوی و کم تر شوق داری که بخوانی که با بقیه راجع بهش گپ بزنی یا سراغ بعدی بروی و الخ. کتاب های خارجی در حوزه های غیر درسی مورد علاقه من (ادبیات، فلسفه، تاریخ و …) هم که خواندنش سخت تر از فارسی است و من یکی را زودتر خسته می کند و لذا مصرفم از این حیث کتاب ها محدود می شود.

    ۵) حالا شما تصور کنید که مثلا سه روز پشت سر هم خانه هستم و احتمالا بعدش امتحان هم دارم. ۸-۹ ساعت بیش تر که نمی توانم درس بخوانم. چون امتحان هم دارم و باید خیلی! درس بخوانم قاعدتا دور هم نشینی و بیلیارد با رفقا و فیلم دیدن و الخ تعطیل است. ساعت ۵ صبح هم که بیدار می شوم (۱۰ شب می خوابم). روی هم می شود ۱۷ ساعت.۸-۹ ساعت درس را که ازش کم کنید مقدار زیادی باقی می ماند. شما جای من باشید چه کار می کنید؟ احتمالا وقتی درس نمی خوانید و کار جدی ندارید کمی استراحت و تفریح می کنید. من هم همین کار را می کنم. لذا هر وقت دیدید که تند تند چیز می نویسم به احتمال زیاد حدس بزنید که فردایش امتحان ناجوری دارم و چون از درس خسته شده ام دارم استراحت می کنم !

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها