دو نفر از دوستانم کامنتی پای مطلب گذاشتهاند و نسبت به این ادعای من که پیروزی هاشمی در انتخابات ۸۴ باعث یک جهش تاریخی برای کشور میشود ابراز تردید کردهاند. به نظرم ارزش را دارد بحث را همین جا پیگیری کنیم. من دیدگاه خودم را میگویم و منتظر نقد بقیه میشوم. ادعای من این است که “پیروز هاشمی در انتخاب ۸۴ یک جهش تاریخی (به لحاظ اقتصادی) را برای ایران رقم میزد”. طبیعی بود که سهم یک جمله حاشیهای در متن قبلی نمیتوانست از این قدر بیشتر باشد و جایی برای پرداختن به جزییات نبود. این جا فرصتی است که ادعایم را بسط دهم.
اول برخی فرضیات را روشن میکنم :
۱) تاکید من روی “پیروزی هاشمی” به عنوان نامزد ائتلاف اصطلاحطلبان (خصوصن در دور دوم) و نه بزرگ کردن شخص خود هاشمی است. این البته به معنی نفی قابلیتهایی که من برای هاشمی قایلم نیست. در واقع تاکید اصلی من روی شبیهسازی ادامه حضور ترکیب کارگزاران-مشارکت (با وزن بیشتر روی کارگزاران) به همراه نیروهای معتدل اصولگرا (تیپهایی مثل عباس آخوندی) در فضای سیاستگزاری است.
۲) هاشمی دور جدید با هاشمی دوره ریاست جمهوری خودش تفاوتهای مهمی داشت. هم شخص او در اثر مشاهده نتایج منفی برخی سیاستها و رای پایین در دور دوم و شکست در مجلس ششم و دوری از قدرت و حضور بیشتر در نهادهای مطالعاتی دچار تحولات مثبت شده بود و هم اطرافیانش نسبت به دور اول ریاست جمهوریاش حرفهایتر و درسخواندهتر شده بودند.
۳) منکر این نیستم که احتمالن شور و شوق سازندگی که در دوره اول هاشمی به وجود آمد در این دوره با آن شدت نمیتوانست ایجاد شود.
۴) هر دو جناح سیاسی به لحاظ اقتصادی بسیار پختهتر شده بودند. اگر محتوای مطبوعات منتقد هاشمی از هر دو جناح (سلام و رسالت) را با فحوای سخن سران همان جریانات در نیمه اول دهه هشتاد مقایسه کنید این تفاوت گفتمانی کاملن آشکار است. تفاهمهایی از این جنس کار کیفیت سیاستگذاری و اجرا را ارتقاء میداد.
۵) اقدامات دولت خاتمی در بسط فضای مطبوعاتی و احزاب زمینه شفافیت و نظارت بیشتری به وجود آورده بود. در نتیجه اشتباهات دوره ریاست جمهوری هاشمی شانس تکرار پایینتری داشت.
به طور خلاصه نظر من هاشمی سال ۸۴ دیگر هاشمی سال ۷۲ نبود. چیزی که در نگاه جریانی نهایتن از دل پیروزی هاشمی بیرون میآمد (خصوصن بعد از ائتلافهای بین دور اول و دوم) ترکیبی از سیاستهای اقتصادی هاشمی و فرهنگی-سیاسی خاتمی بود. طبعن در این ترکیب خطی وزن این دو لزومن برابر نخواهد بود.
چرا با تمرکز بر متغیرهای اقتصادی ببینیم چرا حضور اصلاحطلبان برای بار سوم در دولت میتوانست کارآمد باشد؟ اول ببینیم وضعیت متغیرهای حالت در کشور نسبت به دوره دوم هاشمی و دوره اول خاتمی چه تفاوتهایی داشت؟ نمیخواهم تصویر جامع از اوضاع بدهم و نمونههایی را ذکر میکنم:
۱) ظرفیتهای مهندسی مشاور و ماشینسازی و پیمانکاری و فناوری اطلاعات در کشور به شدت گسترش یافته بود. این ظرفیتها امکان میداد تا انجام پروژههای بزرگ خصوصن در بخش پایین دست نفت با سرعت و هزینه خوبی انجام شود.
۲) قوانین سرمایهگذاری خارجی (در مجمع تشخیص) تصویب شده بود و اگر دولتی به رهبری یک سیاستمدار قدرتمند قدیمی سر کار میامد زمینه جذب سرمایه فراوان (باز خصوصن در بخش انرژی و پاییندست آن) وجود داشت.
۲) قوانین مالیاتی و اداره شرکتها در دوره خاتمی اصلاح شده بود و حضور یک دولت مصمم به طرف داری از بخش خصوصی میتوانست زمینه بهرهداری از این قوانین را فراهم کند.
۳) حضور بانکهای خصوصی و گسترش آنها در کنار فعال شدن بازار بورس زمینه را برای فعالتر شدن بازار فاینانس صنعتی و ابزارهای مدیریت ریسک در اقتصاد آماده میکرد.
۶) صنعت ایران در برخی حوزهها در نقطهای بود که آرام آرام قابلیت پیوستن به بخشهایی از زنجیره جهانی را داشت. این کار نیازمند سیاستهای صنعتی و تجاری معقولی بود که ایده آن در دولت خاتمی وجود داشت ولی در عمل پیاده نمیشد.
۷) کادر سیاستگذاری و مدیریتی بسیاری از وزارتخانهها و سازمانهای عملگرا (نیرو، نفت، صنایع، پتروشیمی و …) کادری مجرب و دنیا دیدهتر شده بودند. اگر شاخصی به اسم متوسط انباشت تجربه مدیران تعریف کنیم، این شاخص در سال ۸۴ برای نظام مدیریتی ایران در بیشینه مطلق خود (نسبت به دورههای قبل و بعد) بود.
۸) سرمایه انسانی در سطح متخصصان نیز گر چه دیگر در سطح دور اول خاتمی نبود (به دلیل مهاجرت) ولی هوز از سطح بالایی برخوردار بود.
در یک کلام پیروزی هاشمی به معنی شروع بهره برداری از زمینهسازیهای حقوقی و سیاسی و صنعتی مثبت اتفاق افتاده در دوره دوم خاتمی با رهبریت یک رییس جمهور توانمندتر به لحاظ مدیریتی بود. به نظر میرسید دولت دوم خاتمی به لحاظ اندیشمندی اقتصادی پختهتر از همه عمل کرده و زمینههای فوق را ساخته بود. در مقابل ضعف دولت خاتمی این بود که به خاطر شخصیت خاص رییس دولت و درگیریهای سیاسی و بیانگیزهگی سالهای آخر بهرهبرداری چندانی از این زمینه سازیها اتفاق نیفتاده بود. شخصیت قاطعتر و عملگراتر هاشمی در این زمین بازی جدید میتوانست میوههای بالادست را به بار آورد. پیشبینی من این است که در آن چهار سال میتوانستیم شکوفایی اساسی در صنعت پتروشیمی، نیرو، بانکداری و بیمه خصوصی، خودرو، انبوهسازی مسکن و فناوری اطلاعات را شاهد باشیم که به نوعی وضعیت صنعتی شدن کشور را دگرگون میکرد.
ماجرای شکست در انتخابات ۸۴ شبیه این بود که بعد از ۱۲ سال (یا شاید درست است بگوییم ۲۰ سال) سعی و خطا و یاد گرفن از اشتباهات گذشته بلاخره بازیکنان حرفهای شده بودند و چهار سال (دور دوم خاتمی) خود را آماده بازی بزرگ کرده بودند ولی متاسفانه در آستانه این بازی به خاطر خطاهایی که خیلی سالها پیش انجام داده بودند (و به آن نیز آگاه بودند) یکباره از رقابتها حذف شدند.
مطلب خیلی طولانی میشود و گرنه جا داشت که در مورد این که چرا “هاشمی” و نه معین و کروبی عامل جهش میشد و نیز مشکلاتی که با مجلس هفتم پیش میآمد و مساله توزیع درآمدها و تاثیر پرونده هستهای و الخ نیز صحبت کنیم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید