در پست مربوط به سقف ثروت از دوستان خواسته بودم به جای اقتصاددان طرف دار بازار جواب بدهند که جواب ها اکثرا خواندنی بودند. من به طور ویژه از جواب خانمی به اسم مریم خیلی خوشم آمد. عین کامنتشان را این جا کپی می کنم و یک توضیح مختصر اضافه می کنم.
“البته رشته تحصیلی من علوم سیاسی است و چیز خیلی زیادی از اقتصاد نمی دانم اما تصور می کنم جواب کسی که به اقتصاد بازار و طبعا داروینیسم معتقد باشد به این استدلال این خواهد بود که هر گونه دخالت در جریان طبیعی اقتصاد که بقا و رشد اصلح را یا به خطر اندازد و یا محدود کند و در مقابل به کسانی امکان رشد دهد که از توانمندی کافی برخوردار نیستند موجب به خطر افتادن رشد اقتصادی خواهد شد که از جریان طبیعی آن در نهایت همه افراد جامعه سود خواهند برد. حتی اگر به قیمت وجود شکاف طبقاتی در جامعه تمام شود. ”
تنها نکته ای که من می خواهم به طور جزیی تر به توضیح ایشان اضافه کنم این است که در کنار بقیه منابع کم یاب، “شخصیت های کارآفرین” و “ثروت آفرین” در جوامعی مثل ما به شدت کم یاب هستند. حتی شاید بشود گفت یکی از کم یاب ترین ها، چون به هر حال سرمایه و نیروی انسانی تا اندازه ای در دست رس هست. در نتیجه سیاستی که بخواهد انگیزه این تیپ آدم ها را از بین ببرد جامعه را از یکی از کم یاب ترین منابع خود محروم کند قطعا وضع همه را بدتر می کند. لذا اگر ایده معلم اجتماعی مرحوم ما عملی شود و سقف ثروت (یا شکل ملایم تر آن مالیات های سنگین بر درآمد های بالا) اجرا شود احتمالا ما شاهد ظهور تعداد زیادی شرکت متوسط هم ارزش شرکت های قبلی نخواهیم بود بل که بهره وری کلی شرکت های موجود در اقتصاد افت خواهد کرد. این نکته کلیدی شاید برایتان جالب باشد و قبلا هم در مقاله ای در رستاک گفته ام. کشورهای اسکاندیناوی که مظهر مالیات گیری و توزیع درآمد برای ایرانیان هستند “کم ترین” نرخ مالیات بر شرکت ها را در کل اروپا دارند (غیر از آلمان). آن جا اگر حقوق بالا بگیری مالیات زیادی می دهی ولی اگر درآمدت از سرمایه گذاری و شرکت داری ناشی شود مالیاتت بسیار کم می شود. این یعنی این که حتی جامعه ای مثل سوئد و دانمارک آدم ها را تشویق می کند که بروند و از طریق کارآفرینی پول دار شوند و پولشان را برای خودشان حفظ کنند.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید