حقیقت و رنج
با این پیشفرض که کاستن از درد و رنج موجود در جهان یک عمل اخلاقی است میتوان یک سوال مهم در باب بیان حقیقت طرح کرد. وضعیتهای واقعی بسیاری را میتوان تصور کرد که بیان یک حقیقت (واضح است که از حقیقتی مطلق صحبت نمیکنم. منظورم حقیقت از دید گوینده است) منجر به نتایج عملی منفی شود. به نظر من حداقل سه حالت برای چنین وضعیتی متصور است :
۱- دانستن حقیقت ترس از آینده را افزایش دهد. مثلا فردی مبتلا به سرطان را فرض کنید که از بیماری خود بیخبر است. دانستن حقیقت او را پریشانتر میکند. آیا باید حقیقت را از او کتمان کرد؟
۲- دانستن واقعیتها باعث تشویق به اعمال خیراخلاقی یا مضر برای جامعه شود. مثلا کسی ممکن است دلایل مهمی داشته باشد که ممنوعیت مواد مخدر امری نادرست است و منطق قابل قبولی هم برای این نظرش ارائه کند. بیان این دیدگاهها ممکن است باعث تشویق مردم به مصرف مواد مخدر شود. مثال تقریبا مشابهی بیان نتایج تحقیقات پزشکی در باب مضر نبودن خودارضایی است.
۳- دانستن حقیقت ارضای روانی ناشی از امری موهوم را از بین ببرد. مردمانی ممکن است فکر کنند که مناسک خاصی باعث دفع بلا یا سلامتی میشود. همین باور آرامش روانی آنها را به شدت بالا میبرد. آشکار کردن این نکته که این امری است موهوم این آرامش روانی را از آنها میگیرد.
در این شرایط چه باید کرد؟ آیا در گفتن حقیقت باید پروای نتایج آنرا داشت؟ آیا دانستن این موضوع که بیان حقیقتی در شرایطی میتواند باعث نتایج منفی سیاسی یا اجتماعی یا اخلاقی شود دلیلی بر این میشود که گفته خود را سانسور کنیم؟ این سوال، سوالی در خلاء نیست. مثال عینیاش برای خود من بحث رابطه دموکراسی و رشد اقتصادی است. من بر اساس خواندههایم هیچ دلیلی ندارم که دموکراسی باعث بهبود وضعیت اقتصادی میشود. از سوی دیگر میدانم که در شرایطی که در تکاپوی دموکراسیخواهی هستیم بیان چنین حقیقتی باعث تقویت موضع طرف مقابل میشود. آیا من حق دارم با علم به این نتایج به بیان حقایق بپردازم؟
حال عمل اخلاقی چیست؟ بیان حقیقت و لو به قیمت افزودن بر مرارتهای انسانها یا چشم فروبوستن بر جهل آدمیان و نیفزودن بر رنج آنها؟ من جوابی روشن برای این سوال ندارم. فقط میدانم سوال سختی است. شما چه فکر میکنید؟
توضیح : هسته اصلی این بحث وامدار آقای ملکیان هستم.
دیدگاهتان را بنویسید