من از خیلی از نوشته های پارسا صایبی خوشم می آید. به نظرم پارسا نقش خرمگس وبلاگستان را دارد، از جنس همان خرمگسی که سقراط برای مردم آتن بود. علاقه ام هم دقیقا به این دلیل است که پارسا خیلی وقت ها گیرهای هوش مندانه می دهد. نقدهایش به دیگران را دقیق نمی خوانم ولی حداقل چند تایی که در باب مطالب من نوشته است برای خودم آموزنده بوده است. شاید در چارچوب همین روحیه سقراطی است که کامنت دانی اش را بسته است که اگر این طور باشد تا اندازه ای قابل درک است. در مقابل پارسای عزیز هم نباید توقع داشته باشد که وقتی کامنت دانی ندارد برای هر مطلبی که می نویسد پاسخی مفصل دریافت کند. آرزو می کنم کامنت دانی اش باز بود و در باب هر نوشته اش بحثی مفصل با هم می کردیم که این طور نیست. با این حال به احترام نقد جدیدی که نوشته است چند کلمه ای عرض می کنم و باب بحث و جواب دو طرفه را پایان می دهم:
۱) در چارچوب همان روحیه سقراطی (که مطمئن نیستم خود پارسا این انگ را بپذیرد) به تر است که آدم ملانقطی نباشد. معنی کمی دقیق تر ملانقطی بودن برای من کاربرد دقت بیش از حد لازم در تحلیل یک متن است که باعث می شود این دقت نه تنها مفید نباشد که مضر هم جلوه کند. پارسا در مواردی به ورطه چنین خطایی می غلطد و دقت نمی کند که در داخل گفتمان وبلاگی خود خواننده تشخیص می دهد که دقت تعریف مفاهیم در چه حدی است. فی المثل من اگر می گویم روشن فکر و نویسنده و مبارز راست گرا و همه را یک جا می آورم قطعا قصدم از میان برداشتن مرز بین این مفاهیم نیست بلکه می فهمم که برای نوشته ای در این حد چنین احصاء کلی کفایت می کند. همان طور که مثلا اگر کسی چیزی بنویسد و بگوید « برای دیدن ذرات ریزی مثل الکترون و نوترون و پروتون …» انتظار ندارد منتقدی بلند شود و بگوید آقا این همه با هم یک دنیا تفاوت دارند. بلی یک دنیا تفاوت دارند ولی هر کسی می فهمد که در این سطح از سخن این سه چیزی از جنس هم هستند.
۲) پارسای عزیز ما گه گاهی از کوره در می رود و با نوعی گیر دادن افراطی به نوشته ای که آن را نپسندیده است سعی می کند از ذره ذره نوشته های نویسنده خطاهایی را بیابد. غافل از این که گاهی تفسیر او از متن نویسنده بسیار فراتر از ظرفیت های خود متن می رود. مثلا وقتی نوشته های ساده من در باب تفاوت راست و چپ را که از مثال های آن آشکار است که در باب راست و چپ اقتصادی حرف می زند به روشن فکری دینی می کشاند من در تعجب و حیرت می مانم که این نوشته ساده من را چه به موضوعاتی به این فربهی.
۳) پارسا جان گاهی به نظرش خطاهای عظیمی در نوشته ها کشف می کند و دقت نمی کند شاید این کشفش ناشی از دقت نکردن در نوشته مقابل یا ناآشنایی با موضوع باشد. مثلا وقتی من می گویم اقتصاد گسترش دهنده مفاهیم ذیل پارادایم انتخاب عقلانی است و تازه در این باب به نسبت دوستانی مثل علی حیدری موضع محافظه کارانه تری دارم دقت نمی کند که احتمالا حرفم این نیست که اقتصاد یک حرف کلی کشف کرده است و از این امر ذوق زده است. پارسا اگر کمی به خودش زحمت می داد و چند تایی از مقاله های مشهور اقتصاد را می دید ملاحظه می کرد که منظور از بسط این مفاهیم مدل کردن رفتارهای به ظاهر توضیح ناپذیر یا پیچیده از طریق ابزارهای علمی قابل توافق و نقد است و گرنه این موضوع را که آدمی موجودی حریص و سودجو است را عمه جان بنده هم می داند و برای علمی مثل اقتصاد این کشف کمی کوچک است. ضمنا اگر این وبلاگ را دنبال کرده باشد حتما دیده است که من به تناسب مثال هایی از این که مثلا چگونه با ابزارهای اقتصادی می شود یک موضوع حقوقی را نقد کرد را آورده ام و ذکر مجدد آن در جوابیه به ایشان موجب اطناب کلام و اسباب کسالت خوانندگان خواهد بود. اگر پارسا اندکی توجهی بیش تری در این باب داشت چنان حکم های طعنه زننده ای را در باب اقتصادهای مضاف صادر نمی کرد. (اصطلاح اقتصاد مضاف را من الان از خودم ساختم و به نظرم می شود به همان منوال فلسفه مضاف به کار بردش).
خلاصه این که برادر ندیده و دوست داشتنی. خرمگس بودن کار بسیار نیکویی است و کسی هم از سوالات شما آزرده نمی شود که اتفاقا مایه خوشحالی و طراوت فکر است ولی این کار الزاماتی هم دارد. اولیش این که خود شما به تر است پیش از این که دیگران را متهم به فرار از دیالوگ کنید و حکم غیراخلاقی بودن این اتهام اثبات نشده را هم صادر نمایید امکان فنی دیالوگ را وبلاگ خودتان فراهم کنید تا سوالاتی که می پرسید بی پاسخ نماند. دوم این که اگر می خواهید سقراط جمع باشید یاد بگیرید که به اندازه سقراط دقیق هم باشید. نکته بعدی این که شما لطف می کنید و وقت صرف می کنید و نقدهایی می نویسند که حداقل فایده اش برای ما کشف خطاهایی است که خود از آن مطلع نبودیم ولی انتظار نداشته باشید که برای هر نوشته ای، نوشته ای دیگر و در همان اندازه دریافت کنید ما نوشته شما را می خوانیم و دعای خیر خودمان را از بابت شاگردی شما حواله می کنیم. امید دارم همین قدرشناسی مختصر جبران کافی از زحمات شما برای این که کار خود را ادامه دهید را بنماید. حرف آخر این که پر دانستن تنها شرط نیست به جا عیان کردن دانسته ها و تناسب آن ها با موضوع نقد هم جزیی از خرد است.
ذکر این موضوع هم شاید بی فایده نباشد که بخش محتوایی نقد پارسا فراموش نمی شود بلکه همانند نقدهایی از این دست خوراک فکری برای نوشته هایی را فراهم می کند که در آینده می آید و لذا بخشی از پاسخ های محتوایی را می توان در لا به لای مطالب بعدی دید.
پ.ت: پارسای عزیز باز چیز جدیدی نوشته است که شاید برایتان جالب باشد لحن دو نوشته را مقایسه کنید. فقط جهت اطلاع ایشان -که به نظرم فرق لحن دوستانه و خشن را نمی دانند و حکم تاسف هم صادر می کنند- این را بگویم که من نه تنها از کوزه درنرفتم بلکه نوشته قبلی را در حالی که خنده ای به لب داشتم با شادمانی تمام نوشتم. ضمنا این که به هر تک خط نوشته شان پاسخ نداده ام (و نخواهم داد) دلیل این نیست که پاسخی نداشته ام شاید نیاز چندانی به پاسخ نمی دیده ام. به قول احمد سیف عزیز این قدر راحت برای خودتان کولا باز نکنید رفیق.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید