برای ما که در تصمیم آمدن و برگشتن هستیم طبعا مساله درآمد واقعی یک فاکتور مهم برای فکر کردن است. ام روز با دوستی بحثی داشتیم که باعث شد یک موضوع قدیمی را در ذهن مرور کنم و جمع بندی اش را این جا بنویسم. دوست دارم بقیه هم جزییات بیش تری به ماجرا اضافه کنند.
فکر کنم بتوانیم با تقریب خوبی بگوییم که در بسیاری از مشاغل حرفه ای (مثلا خدمات فناوری اطلاعات، مشاوره مدیریت، فاینانس، صنایع فناوری بالا و …) درآمدهای ظاهری در اروپا و ایران تقریبا به هم نزدیک شده است. قطعا یکی نیست ولی واقعا از آن تفاوت ده برابری که در ذهن ایرانیان است خبری نیست و ماجرا خفیف تر از این است. یک حساب سرانگشتی هم بدهم. دوستی که دکترای الکترونیک دارد بعد از مدتی گشتن شغلی به دست آورده که ماهیانه ۱۹۰۰ یورو خالص دریافت می کند. در حوزه فاینانس کسی که دکترا بگیرد و وارد صنعت یا دانش گاه بشود در اروپا در به تری حالت چیزی حدود ۳۰۰۰ یورو خالص دریافت می کند (در انگلیس که هزینه زندگی بسیار بالاتر است متوسط حقوق شروع کار در فاینانس حدود ۳۰۰۰۰ پوند در سال است. همین حقوق برای مهندسی حدود ۲۲۰۰۰ پوند است). توجه کنید که فاینانس یکی از پردرآمدترین رشته ها در دنیا است. بقیه رشته ها را با همین میزان قیاس کنید.
برای این که بتوانیم تصویر درستی از رفاه داشته باشیم باید به طرف هزینه ها هم نگاه کنیم تا بتوانیم بر اساس درآمد نرمال شده تفاوت درآمد واقعی را حس کنیم. چیزی که معمولا در گزارش ها و کتاب ها بحث می شود تفاوت هزینه های خرید خصوصی (مثلا مسکن و غذا و رفت و آمد) در شهرهای مختلف است. طبیعی است که اگر هزینه خصوصی را در نظر بگیریم حتی با نظر گرفتن ماجرای جهش قیمت مسکن هنوز هم تهران به طور متوسط نسبت به هر شهر دیگر اروپایی ارزان تر است. خصوصا اگر هزینه خدمات (مثلا آژانس، کارگر منزل، پیک موتوری، کتاب، سینما، تئاتر و …) را در نظر بگیریم.
منتها این تمام ماجرا نیست. مالیات و بیمه در غرب بخش قابل توجهی از حقوق فرد را می خورد (من دانش جو ۲۵ درصد درآمدم را مالیات و بیمه می دهم و کسانی که کار به تر دارد ۳۵ درصد). به این ترتیب درآمد قابل تصرف فردی گاهی واقعا قابل توجه نیست. ولی در عوض خدمات عمومی که بابت این مالیات دریافت می شود ارزش بالایی دارد. مالیاتی که ما در ایران به طور مستقیم و غیر مستقیم می دهیم از این کم تر است. مثلا برای کسانی که کار ثابت دارند جمع مالیات و سهم تامین اجتماعی ۱۲ درصد حقوق است. حال اجازه بدهید چند مورد را مقایسه کنیم:
۱) در اروپا کیفیت مدارس دولتی به اندازه کافی خوب است لذا جز افراد خاص کسی نیازی به فرستادن فرزندانش به مدرسه خصوصی احساس نمی کند. در ایران کیفیت مدارس دولتی خوب نیست و افراد مجبورند برای دریافت آموزش به تر فرزندان شان را به مدارس غیر انتفاعی بفرستند. هزینه آموزش برای کسی که دو بچه دارد چیزی حدود ۷ میلیون تومان در سال است.
۲) در بخش درمان کیفیت بیمارستان های دولتی ایران چندان جالب نیست لذا مردم برای دریافت خدمات خوب مجبورند در بیمارستان خصوصی بستری شوند. بسیاری از عمل های جراحی متوسط در ایران الان چیزی بین ۳ تا ۶ میلیون تومان هزینه در بر دارد که فقط بخشی از آن توسط بیمه تامین می شود و بقیه را فرد باید شخصا بپردازد.
۳) در شهرهای اروپایی ده ها پارک و گردش گاه سر سبز و کاملا خلوت و امن در جای جای شهر وجود دارد که هر کسی می تواند بدون هیچ هزینه ها در آن جا قدم بزند و دوچرخه سواری کند و الخ. در تهران من آرزوی قدم زدن با دوستانم را دارم و جای مناسب و خلوتی نمی یابم. این جا برای این که چنین فرصتی به دست بیاوری باید از جیب خودت هزینه کنی و از شهر دور شوی و مثلا به جاده چالوس یا شمال بروی.
۴) در اروپا خانمی که شب به منزل بر می گردد با خیال راحت از وسایل نقلیه عمومی استفاده می کند و اگر کارت سالیانه داشته باشد هزینه اضافی نمی پردازد. این جا اگر خانمی بخواهد بعد از ساعت ۹ و ۱۰ شب به منزل برگردد عملا مجبور است آژانس بگیرد.
۵) در اتریش استفاده از کتاب خانه های دانش گاه ها برای عموم آزاد است. یک فارغ التحصیل دکترا در ایران وقتی درسش تمام می شود حق دست رسی به هیچ کتاب خانه ای را ندارد (مگر این که عضو هیات علمی جایی شود) و لذا مجبور است از جیب خودش برای تهیه کتاب ها هزینه کند. به همین موضوع اضافه کنید هزینه دست رسی به بانک های اطلاعاتی و حضور در کلاس های رایگان دانش گاهی و غیره
۶) …
این طرف دیگر ماجرا است. به علت ناکارآمدی خدمات بخش دولتی و عمومی در این جا ما عملا مالیات می دهیم ولی اگر خدمات خوبی بخواهیم مجبوریم تمام هزینه آن را از جیب خودمان دوباره پرداخت کنیم. این ها هزینه های پنهانی است که در شاخص هزینه های زندگی منعکس نمی شود ولی در عمل می پردازیم و لذا باید در محاسبه درآمد واقعی در نظر بگیریم. دقت کنید که من ناکارآیی بخش خصوصی را اصلا در نظر نگرفتم. مثلا این دو سه روز توانستم بعد از یک ماه کار فشرده یک مرخصی از خودم بگیرم تا دو سه روزی سفر بروم. به هر هتلی که زنگ زدم که جا رزرو کنم همه گی گفتند که اول باید بروی بانک و بیش تر از پول اتاق پول به فلان حساب واریز کنی و بعد فیش آن را در سه نسخه هم راه با کپی شناسنامه و دفترچه بسیج برای ما فاکس کنی 🙂 تا شاید جایی برایت رزرو کنیم. این یعنی حداقل یک تا دو ساعت وقت تلف شدن برای چند ساعت اقامت در این هتل.
ناکارآیی نهادهای مالی هم قصه طولانی است که هزینه زندگی افراد را به شدت بالاتر می رود و این جا جای بحث آن نیست.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید