دموکراسی و عقلانیسازی
وقتی در ایران در مورد دموکراسیخواهی حرف میکنیم، به طور ضمنی داریم از حداقل سه مفهوم مختلف صحبت میکنیم: رعایت شدن حقوق فردی یا پایبندی به حقوق بشر، عقلانی و موثر بودن نظام حکومتی و مشارکت در نظام سیاسی. این خلط معنایی میتوان گمراهکننده باشد. علاوه بر آن به نظر من حداقل در عالم نظر و البته با نگاه به واقعیتهای بیرون میتوان دید که این سه مولفه لزومی ندارد که به طور همزمان محقق شوند.
۱- میتوان آزادیهای فردی و حقوق بشر را تا حد معقولی داشت و لزوما نظامی دموکراتیک نبود. اینجا بیشتر دارم به نظامهای پادشاهی قرن ۱۸ و ۱۹ اروپا اشاره میکنم. پادشاه در این نظامها واقعا پادشاه و در تصمیمگیریها موثر بود و لذا نظام سیاسی کاملا دموکراتیک نبود ولی این باعث نمیشد که روزنامهها در انتقاد از خاندان سلطنتی مطلب ننویسند یا حلقههای روشنفکری شکل نگیرد و یا به میل شاه آدمها شکنجه یا اعدام شوند. اردن زمان ملک حسین و ملک عبدالله نمونه دیگری است. حکومت سلطنتی است ولی از سرکوب سیاسی شدیدی که در سایر کشورهای منطقه است خبری نیست.
۲- میتوان حکومت دموکراتیک نداشت و در عین حال نظامی شایستهسالار و کارآمد بود. کره جنوبی در زمان ژنرال پارک نمونهای است که من همیشه از آن یاد میکنم. دولت نظامی بهترین نخبههای کشور را به خدمت دستگاه دولتی درآورد و توانست موتور توسعه کشوری بسیار فقیر شود. مصر هم کشوری با حکومت غیردموکراتیک است و در عین حال به داشتن دیپلماتها و سیاستمدارن برجسته و توانمند معروف است. رضاشاه در ایران، تورگوت اوزال در ترکیه و دولت فعلی چین نمونههای دیگری هستند. رمز شایستگی این نظامها داشتن رهبران توانمند و نخبهگزین و/ یا رقابت بین نخبگان به شکل محدود در درون نظام سیاسی است.
۳- میتوان در کشور دولتی با انتخابات آزاد داشت و در عین حال با بوروکراسی ضعیف یا دستگاه قضایی فاسد و یا نظام سیاسی ناپایدار مواجه بود. شاید بتوان پاکستان بعد از ضیاءالحق، دموکراسیهای آمریکای لاتین و ایران بین شهریور بیست تا مرداد سی و دو را به عنوان نمونه معرفی کرد. تحویل دادن نظام اجرایی و نهادهای ناکارآمد دولت غیردموکراتیک به دولت دموکراسیخواه بلایی است که میتواند مردم را در میانمدت از چنین حکومتهایی ناامید کند.
برای من و شاید برای خیلی از ما نظام اقتصادی کارآمد، بوروکراسی توانمند، رعایت شدن حقوق بشر و داشتن آزادیهای فردی مهمترین خواستهها است. نظام سیاسی مشارکتجو یا رقابتی تنها یکی از ابزارها برای دستیابی به این خواسته نهایی است. تجربه البته میگوید در بلندمدت چنین نظامی کمترین خطا و انحراف را در برآوردن خواستههای اساسی دارد و لذا در چشمانداز نهایی طلب کردن چنین نظامی نیز جزو خواستههای ما خواهد بود. با این حال وقتی منابع و فرصتها محدود است و وقتی در دنیای واقعی زندگی میکنیم میتوانیم بین خواستههایمان اولویتبندی کنیم. به این خاطر است که فیالمثل در شرایط فعلی من با وجود همه احترامی که برای اعضای نهضت آزادی قایل هستم تلاش برای داشتن یک رییس جمهور زیرک و واقعگرا و توانمند (و لو کمی غیرمشارکتجو) از بین انتخابهای عملی موجود را در اولویت بالاتری قرار میدهم تا تلاش برای شرکت کردن دکتر یزدی در انتخابات ( یا به عبارتی گسترش دامنه رقابت). نکته دیگری هم دارم که به اشاره از آن میگذرم. سعید حجاریان همواره فرآیند دموکراسی را در دو محور مشروطهخواهی (محدود کردن دولت) و جمهوریخواهی (گسترش دامنه مشارکت) تحلیل میکند. من محور سومی را به این تحلیل اضافه میکنم و آن عقلانیسازی (حرفهای شدن بورکراسی) است. به تاریخ ایران هم که نگاه کنید خواهید دید دولتهای عقلانی و لو غیردموکراتیک بستر را برای دموکراسی خواهی بیشتر آماده کردهاند. افزون بر آن در نبود عقلانیت، اولین ثمره دموکراسی پوپولیسمی خواهد بود که سمی مهلک برای کشورهای در حال توسعه است. شاید جالب باشد که بدانید مرحوم ملکالشعرای بهار از مخالفان جدی انتخابات همگانی بعد از مشروطه بود. نمیگویم همان منطق اینجا هم هست ولی در نگاه او نکتههایی هست که میتوان از آن آموخت.
دیدگاهتان را بنویسید