• دوره کارشناسی، دوره رهایی‌بخشی

    دوستم همین چند روز پیش باهام تماس گرفت. چهار سال پیش کنکوری بود و بین مهندسی و ریاضی در تردید. می‌دانست که می‌خواهد بعدن اقتصاددان شود. توصیه کردم برود ریاضی بخواند. ریاضی کاربردی خواند و خوب هم خواند و کنارش هم رشته دوم اقتصاد را گذراند و کارهای مفید دیگری هم کرد و الان هم جای خوبی برای اقتصاد پذیرش گرفته است و دارد می‌رود. تماس گرفته بود که بگوید از آن توصیه و حمایت زمان کنکورش راضی است و …

    دیدم صحبت از فارغ‌التحصیلان بی‌کار و تطبیق ظرفیت رشته‌ها و الخ می‌کنند. کم‌تر دیده‌ام که این احتمال مطرح شود که شاید نگاه‌ رایج به ماموریت آموزش در دوره کارشناسی در کشور ما از اساس غلط یا قدیمی است. نگاهی که شاید ۵۰ سال پیش که نیروی انسانی متخصص در هر حوزه‌ای کم بوده، سیاست بهینه بوده ولی الان دیگر نیست. آن موقع قرار بوده در هر حوزه‌ای تعداد محدودی آدم تربیت شوند که صاف بروند وزارت کشاورزی و فرهنگ و نفت و دادگستری و الخ سرکارشان. پس باید تعداد صندلی‌های دانش‌گاه هم با این نیاز تنظیم می‌شده است.

    الان وضعیت عوض شده است. خیلی چیزها تغییر کرده است. از جمله این‌که ظرفیت مقاطع بالاتر از کارشناسی جهش کرده است، این‌که آموزش‌های غیردانش‌گاهی به وجود آمده، این‌که دیگر ادارات دولتی تنها مشتری نیروی متخصص نیستند و بخش خصوصی خودش نیروهایش را از اول آموزش می‌دهد، این‌که آدم‌ها بین کشورها و رشته‌‌ها تردد می‌کنند و تحصیلات‌شان را تکمیل می‌کنند، این‌که افراد خودشان برای خودشان تخصص جور می‌کنند و الخ.

    چیزی که می‌‌گویم در نگاه معمول غایب است نگاه به کارشناسی به عنوان آموزش پایه و نه آموزش کاربردی است. مفهومی که خصوصن در آمریکا و انگلیس رایج است و از آن به عنوان فن آزاد (Liberal Arts) اسم می‌برند. آدم‌ها وارد دوره کارشناسی می‌شوند بی‌آن‌که نیازی داشته باشند رشته‌ خاصی را دنبال کنند. دانش‌گاه در این مقطع جایی است که افراد بچرخند و علاقه و استعدادهای‌شان را در حوزه‌های مختلف امتحان کنند و ذهن‌شان را با مبانی رشته‌های مختلف صیقل بدهند و نگاه‌های‌شان را هر روز عوض کنند و اجتماعی بشوند و شبکه‌سازی کنند و سفر بروند و اصول نوشتن و نقد منطقی کردن و درست استدلال کردن و روش‌شناسی پایه علم و الخ را یاد بگیرند و با خاطره خوش و ظرفیت فکری بالاتر و شخصیت پخته‌تر و چند وجهی‌تر بیرون بروند. بعدش هم اگر خواستند دنبال کار و پول و زندگی بروند می‌روند در مقطع بعدی یک چیز کوتاه کاربردی می‌خوانند که بازار کار داشته باشد. خدا بدهد برکت به این مدرسه‌های تکمیلی بازرگانی و حقوق و پرستاری و تبلیغات و الخ که تبلیغ‌شان از در و دیوار می‌بارد.

    آن زمان که من دانش‌آموز بودم گفتند می‌خواهند رشته “مهندسی عمومی” راه بیندازند که ترکیبی بود از فیزیک و ریاضی و علوم رایانه و مبانی مهندسی‌های مختلف. چه قدر خوش‌حال شدیم که اگر رفتیم دانش‌گاه این را می‌خوانیم و نیازی نخواهد بود درس‌های خسته‌کننده تخصصی مهندسی بگیریم. الان ۱۷ سال از زمانی که آن خبر منتشر شده می‌گذرد و فکر کنم در عمل هنوز اتفاق خاصی نیفتاده است. همین هم عینن برای علوم انسانی قابل پیاده‌سازی است. حقوق و فلسفه و علوم سیاسی و جامعه‌شناسی و اقتصاد و روان‌شناسی و الخ را باز کنید و مخلوط کنید و یک رشته عمومی کارشناسی علوم انسانی با برنامه درسی منعطف و اختیاری راه بیندازید و بحث کار و بی‌کاری را فراموش کنید. کسی که می‌رود این رشته‌ها را می‌خواند می‌داند که انتظار کار مستقیم از آن ندارد و خودش مسوولیت کار آینده‌اش را – خیلی به‌تر از نظام برنامه‌ریزی دولتی – به عهده می‌گیرد.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها