۱) در ایران معمولا استادهای جوان تر باسوادتر از استادان قدیمی و احیانا فسیل شده بودند. دلیلش هم این بود که تازه فارغ التحصیل شده بودند و با دانش روز بیش تر آشنا بودند. این جا عموما بر عکس است و استاد هر قدر باتجربه تر باشد بیش تر می داند. دلیلش هم روشن است. همه استادها در هر سنی مرتبا مقاله می خوانند و آن که قدیمی تر است مقاله های بیش تری خوانده و در سخن رانی های بیش تری بوده و بیش تر منتشر کرده است و لذا چیزهای بیش تری می داند.
۲) در ایران باید همیشه فاصله خوبی بین استاد و دانش جو باشد. این جا اساتید دقیقا سر همان گروه های بحثی می نشینند که دانش جوها هم هستند و مقاله ها و نظراتشان همان قدر که مال بقیه نقد می شود توسط دانش جویان نقد می شود – گاهی هم راه با کنایه و متلک – می شود و کسی هم ناراحت نمی شود. فکر کنم یک دلیل عمده این است که این جا آدم ها یاد گرفته اند روی موضوع مشخص و در چارچوب متدلوژی صحبت کنند. توی ایران اگر قرار باشد استادها هفته ای یکی دوبار بین دانش جوها مقاله های در حال کارشان را ارائه کنند هر کسی برای خودش فیلسوف می شود و در باب همه چیز آن مقاله نظرهای کلان می دهد.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید