زبان گفتگو
مدتها طول کشید تا زبان مناسب گفتگو با خارجیها دستم بیاید. اوایل که میرفتم توی جلسهها و سمینارها طبق معمول گیرهای فلسفی به ماجرا میدادم – مثل برخی نوشتههای این وبلاگ – و قشنگ میدیدم که لب و لوچه همهشان از شنیدن این سوالهای بیربط من آویزان میشود. به وضوح هم بداخلاقی نشان میدادند. مثلا یکبار جایی یه جلسه گذاشته بودند راجع به «مسوولیت اجتماعی شرکتها» و آدمها با حرارت داشتند راهکارهای عملی برای هماهنگی بیشتر و خلق همافزایی را بررسی میکردند. من هم طبق معمول سوال از دید اینها احمقانه خودم را پرسیدم. گفتم این مسوولیت اجتماعی شرکتها دیگر چه صیغهای است. اگر شرکت از جیب سهامدارانش خرج کارهای بشردوستانه میکند که بیخود این کار را میکند و باید در مقابل کاهش سود آنها پاسخگو باشد. اگر هم یکجا خرج میکند که جای دیگر مستقیم و غیرمستقیم ازش پول دربیاورد که دیگر اسمش مسوولیت نیست، استراتژی بازاریابی و مدیریت روابط خارجی آنهم به زیرکانهترین شیوه ممکن است. تا این را گفتم اخم همهشان رفت توی هم و حتی جوابم را هم ندادند. بگذریم که دو نفر بعد جلسه آمدند و گفتند که سوالت خیلی خوب بود و اتفاقا با هر دو شان هم دوستی خوبی به هم زدیم.
این قضیه بارها تکرار شد تا نهایتا سرسختی خارجیها در تحویل نگرفتن این جور سوالها حتی من پر رو را هم از رو برد و نهایتا تسلیم شدم. در نتیجه تازگیها یاد گرفتهام که زبان و عبارتهای مورد علاقه اینها چیست و تا حد امکان باهاشان این طوری صحبت میکنم. به این دو نمونه مکالمه اخیر دقت کنید تا ماجرا دستتان بیاید. جملهها را ترجمه نمیکنم تا روح قضیه حفظ شود. لطفا به انگلیسی بد من نخندید. قبلا که گفته بودم وضعم خوب نیست. ضمنا کلمههای جالب توجه برای اینها را آبی کردهام.
صحنه اول: داخلی، شب، رستوران ایرانی
همسر یکی از دوستان هلندیام: راستی اومدن به اتریش تجربه خوبی برات بود؟
Man: Well! It was a useful exprience. Through that I learned to be more flexible and realized how to adapt myself to new situations …
Hamsare Dustam: Exatcly …
صحنه دوم: داخلی، عصر، همان سمینار کذایی اتحادیه اروپا
Man : I beleive that EU should follow some more coherent and better- integrated global development strategies in order to address the issues such as the inequality … as well as tightening the connectios with the international organizations.
Sokhanran: I do agree with you …
هر دو جمله من برای اینها خیلی خوشایندتر از مدل قبلی حرف زدنم بود در حالیکه به نظر خودم فقط مشتی حرف مفت کلیشهای گفته بودم. ماجرا ظاهرا هم به کلمات و هم به نوع نگاه باز میگردد. به نظر من میرسد که اینها نوع نگاه مثبت و عملگرا را دوست دارند و اصلا علاقهای به مته به خشخاش گذاشتن روی مباحث ریز یا مناقشهبرانگیز ندارند. به لحاظ زبان هم فهمیدهام که به مجموعهای از کلمات علاقه دارند و با آنها خیلی به هیجان میآیند. البته چیز عیجیبی نیست. در ایران هم کلمههایی مثل پایدار و همافزایی و هماهنگی و راه حل بومی و جامع و کلنگری و … بسیار مورد علاقه شنوندهها است. من هم آنجا و هم اینجا با این قضیه مشکل دارم. احساس میکنم این کلمهها سخن را نادقیق و کشدار میکند جوری که همه را راضی کند و این درست نقطه مقابل دقیق حرف زدن است. دست آخر هم نمیفهمم که آیا من خیلی خنگم که معانی عمیق موجود در این نوع اصطلاحات و حرف زدنها را درک نمیکنم یا مردم کمی سهلانگارند که دوست دارند با کلمههای زیبا ولی به نظر من فاقد بار معنایی خاص بازی کنند. شاید هم هر دو!
دیدگاهتان را بنویسید