• زنجیره تضاد

    در فرودگاه هستم. خسته و گرسنه‌ام و کمی هم دیرم شده است. پروازهای آمریکایی هم که اکثرن هیچ خوردنی حتی برای خریدن ندارند. سعی می‌کنم قبل پرواز چیز سریعی بخورم. ساندویچ سرد با سیب‌زمینی سرخ‌کرده سفارش می‌دهم و خانم فروشنده که از لهجه‌اش عرب می‌زند می‌گوید که نمی‌تواند تضمین کند ساندویچ در پنج شش دقیقه آتی آماده شود. می‌پرسم می‌تواند سیب‌زمینی را اول بدهد تا در این مدت بخورم و کمی در وقت صرفه‌جویی کنم؟ تقاضا برایش خیلی مفهوم نیست. مجبورم می‌شوم آهسته‌تر و با اشاره و غیره موضوع را برسانم. با مهربانی لب‌خند می‌زند و می‌گوید تلاش‌مان را می‌کنیم.

    می‌رود که سیب‌زمینی‌ها را بیاورد. دختر جوان سفیدپوستی که ساندویچ‌ها را آماده می‌کند موضوع را نمی‌فهمد. باز با اشاره و نشان دادن من و زمان و غیره قضیه را حالی می‌کند. دختر سفیدپوست که زیر فشار سفارش‌های مختلف است عصبانی می‌شود و سرش داد می‌زند. زن عرب چیزی نمی‌گوید. خودش می‌رود و سیب‌ها را می‌آورد …

    من به عنوان مشتری چیز عجیبی درخواست نکردم. از فروشنده خواستم تا بخشی از غذایم را که همان بغل آماده بود بهم بدهد. خانم فروشنده عرب دقیقن همان کاری را کرد که احتمالن در دوره‌های فروش به‌شان گفته‌اند. سعی کرد برای خواسته مشتری راه‌حلی بیابد. دختر سفیدپوست کار دور از انتظاری نکرد. احتمالن از فشار کار خسته بود و از این‌که روتین عادی‌اش به هم خورده بود عصبانی شد.

    می‌توان نشست و در مورد این‌که چه طور طراحی غلط سیستم منجر به این تضادها شده است حرف زد ولی من فقط به زن عرب فکر می‌کردم که برای این‌که شغل نه چندان پردرآمدش را حفظ کند باید روزانه چندین و چند موقعیت این طوری را تحمل کند و لب‌خند هم بزن. فقط برای این‌که شرکت ازش خواسته است به خواسته (معقول) مشتری گوش بدهد.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها