• سبک‌سر

    نشسته‌ام در اتاق انتظار خانم دکتر برای یک بررسی نسبتن معمولی قبل از یک سفر محتمل طولانی. زود رسیده‌ام، فردا باید یکی از مقاله‌هایم را جایی ارائه کنم و می‌خواهم از وقت استفاده کنم. لپ‌تاپ را در می‌آورم و بی‌خیال و کمی خوش‌حال و طبق معمول پر سر و صدا – به قول مریم به شیوه طبل کوبیدن – شروع می‌کنم به تکمیل پرزنتیشین. چند دقیقه بعد اطرافم را نگاه می‌کنم. غیر از من خانم جوان دیگری هم نشسته. یادم می‌افتد یک سال پیش همین موقع‌ها روی همان صندلی نشسته بودم و منتظر بودم که برای بررسی احتمال وجود یک بیماری جدی که یکی دوماهی زمین‌گیرم کرده بود و اگر جدی بود شاید چیز زیادی از عمرم – حداقل در شکل فعلی‌اش – باقی نمی‌ماند؛ تست شوم. احتمالن آن روزِ تست تنها چیزی که برایم مهم نبود سخن‌رانی روز بعد بود. یک سال گذشت، آن احتمال رد شد و چند هفته بعد من هم کم‌کم حالم خوب شد و دوباره به غفلت زندگی معمول و غیرمرگ‌اندیشانه برگشتم. فکر کردم شاید خانم پیراهن نارنجی هم در موقعیت آن روز من باشد. تایپ‌کردن سبک‌سرانه را کنار گذاشتم. فضا دوباره آرام شد. دقیق‌تر که نگاهش کردم دیدم سرش را پایین انداخته و بین دو دستش گرفته است …

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها