سفر هستم و به زحمت نظرات پای مطلب را دنبال میکنم. وقتی برگشتم و مستقر شدم سعی میکنم آنها را دستهبندی کنم و به تدریج بحث کنم. علیالحساب این مطلب روزمره و شخصی را سریع بنویسم که به بحث دیروز هم بیارتباط نیست. امروز تصادفن گذرم به آکیا افتاده بود و قدمی زدم و چیزی خوردم. هر بار که در فروشگاههای این شرکت قدم میزنم نمیتوانم تحسینشان نکنم. چند چیز را با هم دارند: قیمت ارزان، طراحی و رنگ خوش سلیقه و جذاب، کارکرد خوب، استفاده بهینه از فضای خانههای کوچک، نوآوری مداوم و فضای دوستانه. سالها است مشتری هستیم و یادم نمیآید که جنس بنجل از ایکیا خریده باشیم. قدم زدن در این فروشگاه و دیدن نوآوریهایشان برای من عامل رفع خستگی و تقویت روحیه است.
صاحب سوئدی ایکیا از قبل ساختن همین چیزهای ارزان و خوب به قولی ثروتمندترین مرد جهان شده و به قولی مقداری پایینتر از آن. هر چه هست میلیاردر معروفی است. اگر دوست سوئدی داشته باشید برایتان داستانهای جالب یا عجیبغریب از سبک زندگی او تعریف خواهد کرد. اینکه چه طور ماشین قدیمی سوار میشود، با قسمت درجه دو قطار مسافرت میکند و الخ. از این دست مطالب در موردش زیاد است.
این فعلن یک مثال دم دست است از اینکه میشود ثروتمند بود، به عده خیلی زیادی – چه به عامه مردم در نقش خریدار و چه به انبوهی از نیروی کار در کشورهای فقیر – فایده رساند و فخرفروشانه و مسرفانه هم زندگی نکرد یا در خدمت چنین سبکی از زندگی نبود. اینکه چرا ایکیا روی این نوع محصولات متمرکز میشود و چرا صاحبش این طور رفتار میکند احتمالن بیتاثیر از ارزشهای فرهنگی که این نوع خاص از سرمایهداری را تشویق میکند نبوده است. این برای برخی دوستان ما که تصور میکنند فقط یک نوع رادیکال از اقتصاد آزاد و فقط یک شکل از مشوق – ستاره شدن و مثل میلیونرها زندگی کردن – محرک کارآفرینی و ثروتآفرینی در جامعه است. من اگر قرار باشد در خدمت چیزی قرار بگیرم شخصن ترجیح میدهم در خدمت رشد چنین شرکتی و ترویج چنین نوع کارآفرینی باشم. تنها شکلهای ممکن اقتصاد کمونیسم انورخوجهای و پولپوتی یا ستارهسازی هالیوودی و منهتنی نیست. شکلهای جایگزین و بینابین هم وجود دارد. این حرف بدیهی را انگار باید گاهی دوباره تکرار کرد.
فکر میکنم هنوز ایکیا به طور رسمی در ایران شعبه ندارد. ایران میتواند بازار خیلی بزرگی برای این شرکت باشد و احتمالن تقاضا از طرف سرمایهگذاران داخلی برای تاسیس شعبه ایران هم باید بالا باشد. یک حدس میتواند این باشد که گروههای ذینفع در صنعت چوب و مبلمان و لوازم منزل در محدود کردن دسترسی شرکت به بازار ایران نقش داشتهاند. هر چه هست مردم ما به خاطر دسترسی نداشتن به این نوع از محصولات ارزانقیمت و کارا عملن رفاه زیادی را از دست میدهند. کتابخانهای را که من در ایران چیزی حدود ۱۰۰ هزار تومان میخریدم اینجا با ۳۰-۴۰ هزارتومان میخرم. این جور موقعها جای خالی نهادهای حامی مصرفکنندگان – در مقابل گروههای فشار و رانتجویی حامی تولیدکنندگان – را خیلی خوب میشود حس کرد.
پ.ن: رستوران ایکیا را هیچ وقت از دست نمیدهم. رویکرد و فرهنگش در تازگی و سلامت غذاهایش و فضای رستوران و منظرهاش و تعبیه محل تعویض نوزاد در دستشویی آقایان و الخ هم تجلی دارد. عاشق بوفه ماهی خام سوئدیاش هستم. امروز برای اولین بار جایی بودم که کوفته قلقلی معروف ایکیا را با گوشت گاو درست میکنند و بلاخره امتحانش کردم و عالی بود. عالی.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید