سخنگوی حماس گروه مبارز فلسطینی گفت : اگر شارون بمیرد برای کل منطقه بهتر است زیرا جنایتکاری مرده است. این تنها اظهار نظری بود که از سوی این گروه ابراز شده است.
مردم فلسطین حق دارند که از مرگ شارون -کسی که یک عمر علیه آنها جنگیده بود- خوشحال باشند. حسی مشابه آنچه مردم ما نسبت به صدام دارند یا هنگام مجازات احتمالی او خواهند داشت. حس انتقامجویی اولین و رامنشدهترین واکنش انسانی در قبال دشمن دیرینه است. انتقام چیزی به شکستخوردهها نمیدهد ولی حداقل این حسن را دارد که *ظلم کننده* یا *شکست دهنده* را از جلوی چشمان آنها بر میدارد. این کمترین کارکرد است.
از مردم کوچه و بازار انتظار نمیرود که پیچیده رفتار کنند. مردمی که حداقل سه نسل است روی یک زندگی آرام را ندیدهاند و طعم برخورداری از حداقلهای انسانی را نچشیدهاند میتوانند دستکم به این دل خوش کنند که یکی از دشمنان دیرین به درک واصل میشود ولو در ۷۷ سالگی، ولو زمانی که دینش را به ملت خودش ادا کرده است، ولو زمانی که آرزوی برآورده نشده چندانی ندارد، ولو در سنی بالاتر از آنچه اکثریت فلسطینیها میمیرند. مرگ شارون برای آنها دست کم آبی است بر آتش خشمشان.
حماس اما مردم ساده کوچه و خیابان نیست. جنبش حماس بازیگر سیاسی است یا حداقل انتظار میرود که چنین چیزی باشد. و میدانیم که عرصه سیاست عرصه ارضای احساسات دم دست و ناپخته سیاستمداران نیست. حتی لزوما عرصه جمع زدن صدای مردم نیست. سیاست بازی پیشبردن منافع مردم است با عقلانیترین روش ممکن. فروید مفصلا به این موضوع پرداخت که تمدن ماحاصل ناخوشایندیهایی است که بشر در میدان ندادن به خواستههای اولیهاش تحمل میکند. تمدن ماحصل سرکوب است. تجربه میگوید آنکه بیشتر خواستههایش را سرکوب میکند در عرصه سیاست و اداره هم موفقتر است. سیاستمدار موفق آن است که نیازی به ارضای حس تحسینشدن، حس پیروزی در منازعه، حس تمام شدن همه چیز به نام او، حس محبوب بودن و لذت ناشی از دیدن خوار شدن حریف ندارد. تجربه عینی من این را نشان میدهد. آن کسی که کاسه رضایتش با چنین چیزهای کوچکی لبریز میشود هیچ وقت نمیتواند برنده نهایی شطرنج پیچیده سیاست باشد. شطرنجی که برنده آخرش کسی است که طرح درازمدتش را به پیش میراند.
هر کسی که نداند حماسیها و کسانی مثل حماس خوب میدانند که کمتر سیاستمدار سطح بالای اسراییلی است که از دید آنها جنایتکار نباشد. از نتانیاهوی درسخوانده در هاروارد و ام.آی.تی که بگذریم چهار نخست وزیر دیگری که من یادم میآید همه نظامی حرفهای بودند. باراک سی و پنج سال کماندوی ارتش بود و بالاترین نشانها را در آنجا کسب کرده بود، اسحاق رابین رییس ستاد ارتش بود و مناخیم بگین عملیات کشتار دیر یاسین را رهبری کرده و تجاوز به لبنان در زمان او صورت گرفت. دست آخر اسحاق شامیر یادم هست که ده سالی عضو ارشد موساد بود. معنی این حرف این است که از دید فلسطینیها اگر شارون جنایتکار بمیرد جنایتکار دیگری بر جای او خواهد آمد.
حالا دوستان حماسی ما و برخی حامیانشان در جاهای دیگر به جای آنکه همچون یک سیاستمدار به عواقب مرگ شارون و تغییری که در بازی سیاست رخ خواهد داد فکر کنند همچون کودکی ناپخته فریاد شادی سر میدهند از اتفاقی که واقعا کمتر کسی باور دارد که عواقبش به نفع آنها باشد. شارون دستکم این حسن را برای فلسطینیها داشت که علیرغم مخالفت دست راستیها برنامه عقبنشینی را عملی کند. آیا رهبر بعدی اسراییل هم چنین نیتی خواهد داشت؟ به نظر میرسد این موضوعی است که حماس برنده انتخابات شهرداریها بیشتر باید نگرانش باشد و دل به خوشحالی سادهلوحانه این چنینی ندهد. یاد حرف یکی از دوستانمان افتادم که میگفت ما طرف فلسطینیها هستیم ولی چه کنیم که با کسانی طرفیم که بر خلاف ما مسلمانها که دهنهای بزرگ و سرهای کوچک داریم مغزهای بزرگ و ارادههای آهنین دارند.
حماس بهانهای بود برای گفتن حرفهایی که ته دل مانده بود. شبیه حماس کم نداریم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید