دوره راهنمایی و دبیرستان یک معلم علوم اجتماعی داشتیم که آدم باسوادی بود – در معیارهای آن روز ما – و مثل هر معلم علوم اجتماعی باسوادی در دهه شصت طبعا چپ گرا هم بود. یادم است بحث فاصله طبقاتی یکی از دغدغه های اساسی او بود و بارهای بار راه حلش را که به قول خودش از الجزایر الهام گرفته بود به ما ارائه داد. راه حل این بود که به افراد اجازه فعالیت و مالکیت خصوصی بدهیم ولی برای ثروت سقف بگذاریم و مثلا بگوییم هر کسی مجاز است حداکثر تا سقف دویست میلیون تومان ثروت داشته باشد. من هم که مثل هر سیزده ساله دیگری در آن دهه خواننده آثار شریعتی بودم به شدت طرف دار این راه حل بودم. (درست است، من هم مثل هر لیبرال رادیکالی زمانی چپ بودم ولی در هفده سالگی به راه راست هدایت شدم!)
اولین واکنش یک طرف دار سیستم بازار به این پیش نهاد این خواهد بود که خب فرض کنیم ثروت آقایان و خانم های صاحب کاله و سپاهان و بوتان و مهرام و همکاران سیستم و غیره به آن سقف رسید و آن ها هنوز هم ایده هایی برای تولید محصولات جدید یا سرمایه گذاری در زمینه های جدید و گسترش فعالیت های شرکت هایشان دارند. حالا چه کار باید بکنند؟ من به جای دوست چپ گرا جواب می دهم. پاسخ این است که بلی! ما جلوی بزرگ شدن بیش از حد شدن آن ها را می گیریم و دوستان کارافرین را به مرخصی می فرستیم تا فضا برای بقیه باز بماند و به جای تعداد محدودی شرکت غول پیکر صدها شرکت با اندازه متوسط و متعلق به افراد مختلف ایجاد شود و جامعه به سطح هموارتری از توزیع ثروت برسد.
جواب متقابل اقتصاددان طرف دار بازار آزاد را نمی نویسم و ماجرا را به شما واگذار می کنیم تا راجع بهش فکر کنید. راه حل معلم اجتماعی و پاسخ او به نظر منطقی می رسد. آیا مشکلی هم دارد؟
پ.ن : این وبلاگ توی ایران خونده می شه؟ فی ل تر نشده؟ شمارنده به طرز عجیبی هیچ مراجعه ای از ایران را نشون نمی ده.
پ.ن ۲ : ممنون از توضیحاتتان. ظاهرا در ایران مشکلی نیست. یکی از دوستان قدیمی خبر داده که آن معلم پارسال مرحوم شده است. روحش شاد. انسان نازنینی بود.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید