• شخصی

    بچه که بودم همسایه ای داشتیم به اسم ایمان که ۱۳ سالش بود و برای من نماد آدم بزرگ به حساب می آمد. همیشه فکر می کردم آدم که ۱۳ سالش بشود قاطی بزرگ ها است. بعد این سن بزرگی به ۱۸-۱۹ سالگی رسید و دوره راهنمایی که بودم، دانش جوهای سال اول دانش گاه را آدم بزرگ می دیدم. دانش گاه که رفتم دیدم ۱۸ ساله ها تازه اول بچه گی شان است و ۲۵ ساله ها بزرگ و پخته شده اند. در ۲۵ سالگی این سن بزرگ شدن رفت روی ۳۵ و الان هم روی ۴۰ است و الخ. الان که خودم نزدیک ۲۹ سال هستم ابدا باورم نمی شود و نمی توانم بپذیرم که در سنی هستم که از دید مردم یک آدم بزرگ کاملا واقعی به حساب می آیم و دیگر قرار نیست در مرحله بعدی قاطی بزرگ ها شوم. حس درون من با ۲۱ سالگی فرق چندانی ندارد …

    دی روز شنیدم که یکی از بچه های هم نسل ما در فامیل و دوست و آشنا خودکشی کرده است. این دومین خودکشی در طیف بچه های هم نسلی بود که می شناختم. از دوره نوجوانی به این طرف ندیده بودمش و نمی توانستم تصویری “بزرگانه” از او داشته باشم که می تواند زن گرفته باشد و با زنش اختلاف داشته باشد و معتاد شده باشد و در کار تجاری اش شکست خورده باشد و نهایتا با گاز بخاری خودکشی کند. خیلی عجیب است. من همان طور که بزرگ شدن خودم را حس نمی کنم و باور ندارم در مورد کسانی که بچه گی ام را با آن ها گذرانده ام هم این تصویر را نمی توانم داشته باشم. نمی توانم تصور کنم که بچه های دی روز یکی معتاد شده، یکی پدر شده، یکی استاد دانشگاه است، یکی سرطان گرفت و مرد، یکی بیزنس راه انداخته و میلیونر است، یکی هم از شدت افسردگی خودکشی می کند. این کارها همه مال آدم بزرگ ها است و همه این ها هنوز برای من بچه هستند …

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها