• عید

    عید یعنی وقتی خیابون های دور و بر چهار استامبول این قدر شلوغ باشه که مجبور بشی دو سه ساعت توی ترافیک نوفل لوشاتو و منوچهری بمونی. عید یعنی دست فروش های تجریش که تمام پیاده رو را پر می کنند، عید یعنی روز آخر سال که با آق بهمن ته مانده های همایش را جمع و جوری کردی و داری از دانشگاه میای بیرون و پرنده اون جا پر نمی زنه و تو آمدن بهار را از چمن جلوی صنایع-ریاضی می فهمی، عید یعنی هوای تهران این قدر تمیز بشه که بتونی از توی همت دماوند را ببینی، عید یعنی تلفن هایی که دور و بر سال تحویل کار نمی کنند، عید یعنی طلب هایی که همه کارفرما ها روز آخر سال می دن و تو تا قبلش از غصه بی پولی نمی دونی چه کنی، عید یعنی بلعیدن ویژه نامه جامعه – عصر آزادگان – شرق توی تاکسی، عید یعنی ولخرجی کردن روز آخر سال توی انقلاب، عید یعنی سر بیست دقیقه از خونه تا سینما سپیده رسیدن و فیلم خارجی دیدن، عید یعنی توی صف تناتر میرباقری ایستادن و بلیط نگرفتن، عید یعنی نگران حال حجاریان بودن، عید یعنی پروژه های عقب افتاده را به تعطیلات حواله دادن و عملا بی خیالش شدن، عید یعنی سال کنکور بی خیال درس شدن و پای «سال خوش» نشستن، عید یعنی فردای بمباران عید نداشتن، عید یعنی یک هفته تمام پای سی ان ان و فاکس نیوز اخبار عراق را تعقیب کردن، عید یعنی دو هفته بری و بیای و ببینی همه جا یک دفعه سبز شده، عید یعنی ده سال پیش سیزده بدر با شایان توی پارک قیطریه، عید یعنی تنهایی مهمان کورش شدن ، …

    این جا عید نیست وقتی مجبوری تا یک ساعت مونده به سال تحویل سر کلاس باشی و صبح روز بعدش هم هم چنین. وقتی حتی نتونی بوی بهار را حس کنی حتی اگر پانزده نفر از رفقا رای برای شب عید جمع کرده باشی. وقتی کسی براش مهم نباشه. این سومین عیدی است که ایران نیستم ولی نمی گذارم فراموشم شود که حق دارم سالی یک بار هم که شده برای دو هفته تمام هوایی بشوم. یک هفته قبل و یک هفته بعدش. شاید به خاطر همین چیزها است که ته دلم می خواهم برگردم.

    عید همگی مبارک. اگر پارسال در مورد کسی بد نوشتم یا توهین کردم ببخشیدم.

    پ.ت: موقع نوشتن پیام تبریک به رفقا دقت کنید که مثل من نشید. برای یک آدم محترم تبریک عید زدم و وقتی جوابش را داد دیدم چه سوتی بزرگی دادم. به جای این که بنویسم
    This year I didn’t have the chance to meet you …
    یک کلمه را جا انداخته بودم و شده بود
    This year I didn’t have to meet you … 🙁 🙁

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها