فاجعهای به نام احمدینژاد
به نظر من مطرح شدن احمدینژاد یک فاجعه برای این کشور است. میگویند اگر دروغی را زیاد تکرار کنید ممکن است خود گوینده هم آن را باور کند. حالا این شده حکایت ما با آبادگران و شهردار مردمیشان. صبح تا شب در گوش هم میخوانند که احمدی نژاد مدیر موفقی است و من هرچه نگاه میکنم نشانهای از این موفقیت نمیبینم. یکبار هم قبلا گفتم شهردار موفق در این کشور کرباسچی بود که وقتی شهردار شد ما تازه فهمیدیم که شهرداری باید کار فرهنگی هم بکند و پیک بادپا راه بیندازد و پارکهای باز بسازد و شرکت کنترل کیفیت هوا درست کند و روزنامه رنگی منتشر کند و پروژه نواب و یادگار را اجرا کند و کلی ماجراهای دیگر. این آقا و طرفدارانش خوب است بگویند که در این دو سالی که شهرداری دستشان بوده جز احیا سنت دیدارهای مردمی و اصلاح هندسی تقاطعها (که در برخی مسیرها فقط کار انتقال فشار به جای دیگر را انجام میدهد) چه نوآوری دیگری را به طور موفقیت آمیز اجرا کردهاند که این قدر دم از موفقیت شهردارشان میزنند.
مشکل اساسی امثال احمدینژاد و کسی که او ایشان را الگوی خود میداند این است که ناکارآمدی را پشت حجاب خدمتگزاری و مظلومیت و تعهد پنهان میکنند و مانع از آشکار شدن خطاهای مدیریتیشان میشوند. یکی از مدیران وزارت دفاع زمانی تعریف میکرد که آمدهاند در سیستمشان دو نوع خطا تعریف کردهاند. خطای نوع اول یعنی فساد در استفاده از منابع و خطاهای نوع دوم یعنی بیکفایتی در استفاده موثر از ظرفیتهای موجود. میگفت دیدهاند که در بیشتر مواقع مدیران به خاطر جلوگیری از خطای نوع اول (مثلا خراب نشدن یا دزدیده نشدن تجهیزات یک سالن) هزینههای پنهان خیلی بیشتری را در قالب عاطل ماندن امکانات موجود تحمیل میکنند و تقریبا هیچ قانونی مدیران را به خاطر خطای نوع دوم تنبیه نمیکند. احمدینژاد و توکلی و همفکرانشان در بهترین صورت دغدغه کاهش خطای نوع اول را دارند (همان کاری که دکتر صدرنژاد در زمان ریاستش بر دانشگاه شریف انجام میداد) یعنی جلوگیری از بریز و بپاش و سوء استفاده و از این طریق جلوی پرسیدن سوال مهمتری را میگیرند : این خطا را به چه قیمتی کاهش دادید؟
برای حسن ختام یکی از آخرین سخنان ایشان را بشنوید : « اگر ۱۰ درصد بودجه کشور را که همه قبول دارند صرف بریز و بپاشها میشود را به جوانان اختصاص دهیم همه مشکلات آنها در زمینههای اشتغال، مسکن و ازدواج حل میشوند.»(منبع سایت بازتاب). این سخن در درجه اول نشان میدهد که نامزد ریاست جمهوری ما تا چه حد با ساختار بودجه در ایران آشنا است که فکر میکند به راحتی آب خوردن میتوان ۱۰ درصد از بودجهای را که بیشترش حقوق معلمان و پرسنل نیروی انتظامی است را به جای دیگری تخصص داد و ثانیا از دانش بالایی در ریاضیات و اقتصاد برخوردار است که میخواهد با ۱۰٪ بودجه جاری حداکثر ۲۰ میلیاردی کشور برای دو و نیم میلیون جوان بیکار (یعنی با سرانه کمتر از یک میلیون تومان) هم شغل درست کند و هم مسکن بدهد و هم هزینه ازدواج. به باور من یکی از معیارهای مهم برای رای دادن در انتخابات این است که آیا یک نفر صحبت از افزایش ظرفیتها و درآمدها میکند و یا فقط صحبت از تخصیص منابع به یک گروه خاص و طبعا دریغ داشتن آن از گروه دیگر. تا جایی که من دیدهام محافظهکاران عمدتا ایدهای جز این بازتوزیعهای مردمپسندانه ندارند.
دیدگاهتان را بنویسید