• فاجعه آموزش و پرورش و

    فاجعه آموزش و پرورش و بی‌تفاوتی روشنفکران
    یکی تجربه مهم و البته دردناکی که این‌جا داشتم تفاوت عظیمی بود که بین عملکرد نظام آموزشی ایران و کشورهای اروپایی مشاهده کردم. من مثلا جزو طبقه روشنفکر جامعه ایران هستم و در نتیجه کتاب می‌خوانم و فیلم می‌بینم و تئاتر می‌روم و از تاریخ جهان چیزهایی می‌دانم و الخ. روشنفکر حرفه‌ای نیستم و اطلاعات ادبی و هنری‌ و فلسفی‌ام در حد دوستان این‌ کاره‌ام نیست ولی قطعا از متوسط جامعه بالاتر است. حالا با همه این تفاسیر وقتی که با بچه‌های اروپایی هم سن و سالم می‌نشینم تقریبا چیزی برای گفتن ندارم. چیزی که من فهمیده‌ام این است که یک اروپایی تحصیل کرده به طور متوسط چهار زبان را به طور کامل می‌داند، آثار مهم ادبیات دنیا را خوانده، با متون کلاسیک فلسفه آشنایی مناسبی دارد و تاریخ و جغرافیای جهان را خوب می‌شناسد. درک خوبی از موسیقی و هنر و البته بدنی سالم و سر حال دارد. به این‌ها اضافه کنید خصوصیات شخصی مثل تمرکز روی کار، با منطق و با اطلاعات کافی سخن گفتن و حرف‌های بی‌ربط نزدن. آدم‌هایی که من یا مریم با آن‌ها سر و کار داریم احتمالا نخبگان جامعه‌شان نیستند و لذا می‌توانند به عنوان متوسط اروپایی‌ها ارزیابی شوند.
    وقتی این‌ها را می‌بینم حرصم می‌گیرد از این نظام آموزش و پرورشی که بین ۷ تا ۸ سال از عمر من را تلف کرده است. سه چهار سال اول فکر کنم بد نبود ولی درست از سال چهار به بعد فاجعه نظام آموزشی ایران شروع می‌شود. نظامی که در کل حدود ۶۰۰ ساعت انگلیسی یا عربی می‌آموزد و آخر سر فارغ‌التحصیلانش قادر نیستند یک جمله درست به این زبان‌ها بگویند. نظامی که به جای آموختن مهارت‌های زندگی، نصف وقت دانش‌آموزانش را با ریاضی و فیزیک و شیمی و زیست‌شناسی پر می‌کند که معلوم نیست به چه کارشان می‌آیند. سیستمی که به جای آموزش تفکر نقادانه و آزاد، ساده‌لوحی و حقیقت‌گریزی و رد کردن فروید و نیچه در یک پاراگراف را به دانش آموزانش یاد می‌دهد. از تاریخ و جغرافیای جهان در آن خبری نیست، به جای متون کلاسیک ادبیات جهان، نوشته‌های خسته‌‌کننده و حرص‌آور حداد عادل و به جای شعر شاملو و فروغ، آثار حمید سبزواری و سپیده کاشانی را به خورد ما می‌داد. نظامی که ورزش حاشیه‌ای ترین درس ممکنش بود و هنرش خلاصه می‌شد در ساعت‌های کسل‌کننده تمرین خوشنویسی و نقاشی. راجع به موسیقی و فلسفه و حقوق و زبان‌های باستانی و شیوه اندیشیدن به ما هیچ یاد نداد و دست آخر آدم‌های نامتعادلی بیرون داد که یا از مطالعه گریزانند و یا از جنبه‌های انسانی زندگی‌شان غافل.
    واقعیت این است که نه روشنفکران و نه اصلاح‌طلبان ما توجه کافی به بخش آموزش و پرورش نداشته‌اند. این واقعیت تلخ دیگر را هم کنار آن بگذارید که مدیریت این سیستم در دستان حلقه‌ای از افراد با تفکرات بسیار سنتی و با قابلیت‌های پایین قرار دارد که اجازه تحول به آن نمی‌دهد. به نظر من یک خیانت و دقیقا خیانت غیر قابل گذشت خاتمی در دوره اولش انتخاب وزیری از بین همین حلقه بود که هنرش این بود که مدرسه‌های تیزهوشان را ببندد و در عصر مشارکت بخش عمومی و خصوصی جلوی گسترش مدارس غیرانتفاعی را بگیرد و دست آخر هم در لیست محافظه‌کاران به مجلس برود.
    اگر به فکر توسعه کشور هستیم و به فکر فردای بچه‌هایمان، باید بخشی از انرژی‌مان را صرف انتقاد و ایده‌دادن برای بهبود سیستم آموزش و پرورش کنیم. صرف گسترش کمی بخش آموزش کمک چندانی به توسعه نمی‌کند مهم این است که این سیستم چقدر بهره‌وری کلی آدم‌ها را افزایش می‌دهد. نمی‌دانم رییس جمهور آینده معین خواهد بود یا هاشمی یا قالیباف. ولی هر که باشد باید یکی از مهم‌ترین اولویت‌هایش اصلاح عمیق در بخش آموزش و پرورش باشد. اصلاح در این بخش نه موافقت شورای نگهبان را لازم دارد و نه رای مجلس را. فقط یک اراده سیاسی قوی و یک جمع از آدم‌های که موضوع را می‌فهمند و البته تعدادشان کم است لازم دارد که بنشینند و به دنیا نگاه کنند و نظام آموزش و پرورش را نه در خدمت آموزش عالی که در خدمت تربیت شهروندان توسعه یافته و مدرن طراحی کنند. هیچ سرمایه‌گذاری توجیه‌پذیر‌تر از اصلاح این بخش نیست وقتی به این فکر کنیم که نزدیک به ۱۰ میلیون نفر آدمی که در این سیستم هستند فقط ۱۰٪ به قابلیت‌ها و مهارت‌هایشان اضافه شود.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها