فوکو بشوم یا آدام اسمیت؟
یادم است مراد فرهادپوریکبار میگفت آقا ما بالا برویم و پایین بیاییم فوکو نمیشویم (نقل به مضمون). من این جمله حکیمانه مراد را با تمام وجود حس میکنم. خوب میدانم که در علوم انسانی چیزی نمیشوم. شاید مهندس یا فیزیکدان خوبی میتوانستم بشوم ولی میدانم که اقتصاددان طراز جهانی نخواهم شد. چون نه زبان مادریم اروپایی است که بتوانم آثار کلاسیک را راحت و روان بخوانم. نه در مدرسه و دانشگاه به ما فلسفه تحلیلی و قارهای و تاریخ جهان مدرن و تفکر انتقادی درس دادهاند. نه شهروند کشوری هستم که به هر کجای دنیا که خواستم راحت سفر کنم. نه مثل این خارجیها فارغ از غم معاشم که همه وقتم را برای موضوعات مورد علاقهام صرف کنم و نه شهروند کشوری گل و بلبل زندگی هستم که هر روز خدا خبری در آن نباشد که ذهنم را درگیر کند. انرژی هم که دایم باید برای حل پاراداکسهای فکریام (همین عبارت به ابتذال کشیده شده دعوای قدیم و جدید) بگذارم به جای خود. دست آخر این هم بماند که نظم کاری که اینها در سالها آموختهاند را هم ندارم. خلاصه مسابقه نابرابری است. من خیلی هنر کنم همین چیزهایی که در غرب درس میدهند را خوب یاد میگیرم و میآیم در کشور خودم مترجم و معلم این افکار میشوم. شک ندارم که این بهترین کاری است که میشود برای این کشور انجام داد. حالا هم نزدیک امتحان و درست وقتی که همکلاسیهایم اردو زدهاند که برای امتحان درس بخوانند داریم میریم پاریس شرق را ببنیم. شاید حس نوستالژی تاریخی من در مورد بهار پراگ ارضا شود. فعلا تا سه روز خداحافظ.
دیدگاهتان را بنویسید