نشستهام در دفتر شایان رو به صحرای آریزونا و کار میکنم. ده سالی میشد این اولین دوست به معنی واقعی تکنوکراتم را ندیده بودم. آن موقعها که ۱۸ ساله بودم و شایان مدیر شبکه و اینرنت مرکز تحقیقات فیزیک نظری بود میرفتم دفترش و ساعتها با کتابهایش مشغول میشدم و وقتی جلسه داشتند آن بغل مینشستم و گوش میکردم ببینم آدم بزرگترها در جلسات حرفهای چه میگویند. یک بار زنگ زد گفت آقایی از آمریکا آمده که شرکت رایانهای دارد و میخواهد در ایران یک تیم درست کند که تولید نرمافزارشان را برونسپاری کنند، دوست داری بیا و گوش کن. رفتم. دکتر تابش هم بود. کلی در آن جلسه چیز یاد گرفتم.
الان ۱۳ سال از آن جلسه آموزنده دم عید آخر سال ۷۴ گذشته. باز من نشستهام گوشه دفتر شایان و برای خودم مشغولم. ماجرا هم تقریبا همان است فقط جهتش معکوس شده. دارند راجع به برون سپاری کارهای نرمافزاریشان به کشورهای با دستمزد ارزان صحبت میکنند.
مرخصی را نصفه میشکنم. مطالب بحث برانگیز و جدی نخواهم نوشت چون نمیخواهم خودم را درگیر کامنتها و اینها کنم ولی شخصی خواهم نوشت.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید