میگویند در فرآیند تکاملی، بدن ما نسبت به عناصر لازمی که به طور خودرو در طبیعت کمیاب هستند ولع دارد. نمک، شکر، روغن و احتمالن گوشت چهار تا از این عناصر هستند. این ولع در گذشته باعث میشده تا بدن به دنبال این عناصر رفته و نیازهای خودش را رفع کرده و شانس بقایش را زیاد کند. مشکلی هم که در این روزگار داریم این است که به علت تحولات فناوری، کمیابی نسبی و هزینه این عناصر به نسبت زمان قبل به شدت کاهش یافته ولی بدن ما همان خصوصیت گذشته را (که برای آن شرایط قدیمی بهینه بوده) حفظ کرده است. لذا برای خوردن پپسی و سیبزمینی سرخ کرده و چیپس و کیک و گوشت سرخ کرده تمایل زیادی داریم و نتیجهاش میشود همین چاقی و فشار خون و مشکلات قلبی و غیره. البته احتمالن در طول زمان همین فرآیند تکاملی باز وضعیت را تغییر خواهد داد. کسانی که به این عناصر (مضر بعد از یک حدی) در شرایط فعلی علاقه زیادی دارند به طور متوسط کمتر عمر میکنند و در طول زمان ژنشان کمیابتر شده و ژنهایی باقی خواهند ماند که از بوی کیک و شیرینی و غذای سرخ شده بدشان میآید و به تعادل جدید میرسیم ولی خب این چند میلیون سالی وقت لازم دارد!
از آن طرف اقتصاددانها بحث مطلوبیت نهایی را مطرح میکنند و میگویند لذت یک واحد بیشتر هر چیزی بستگی به سطح مصرف قبلی آن کالا دارد. خود من بارها از این مثال استفاده کردهام که سیبزمینی فراوان است ولی گوشت کمیاب است و لذا مطلوبیت نهایی و قیمت یک واحد گوشت بیش از سیبزمینی است. الان میخواهم این فهم عمومی را نقد یا شاید تفسیر متفاوتی کنم و به آن درک تکاملی پیوند بزنم. نمیدانم آیا حرف جدیدی میزنم یا نه ولی خودم تا الان این بحث را جایی ندیدهام.
زاویه دید من این است که آن چیزی که از مفهوم مطلوبیت نهایی میفهمیم در واقع ریشه در خصوصیت تکاملی و فیزیولوژیک ما دارد و یک مفهوم انتزاعی نیست. بر اساس پاراگراف اول، بین کمیابی یک عنصر (مفید) در طبیعت و جذابیت آن برای بدن رابطه تکاملی وجود دارد و همین عامل مطلوبیت نهایی را میسازد. اقتصاددانی که فرضیه مطلوبیت نهایی را پیش میکشد آن را به سطح مصرف اخیر ما ربط میدهد و میگوید هر چیزی که الان کمیاب است مطلوبیت نهایی بیشتری دارد. به نظر من میرسد که این حرف لزومن درست نیست. فردی که به شدت گرسنه است را تصور کنید. یک ظرف سیبزمینی یا لوبیا(سمبل عنصر فراوان) و یک ظرف گوشت سرخ شده را جلوی او میگذاریم. کمیابی هر دو کالا برای او یکسان بوده ولی او ظرف اول گوشت را به شدت به ظرف اول لوبیا ترجیح میدهد. حتی اگر یک ظرف گوشت بخورد احتمالن باز ظرف دوم گوشت را به ظرف اول لوبیا ترجیح میدهد. مطلوبیت البته مفهومی به شدت انتزاعی و ریاضی است و با این مثالها نقض نمیشود. فقط خواستم حسی از ماجرا منتقل کنم.
با محمد مروتی و خانمش مریم در یک رستوران بوفهباز هندی نشسته بودیم و در مورد این ایده حرف میزدیم. کلن رستوران بوفه باز جای خوبی برای تست برخی تئوریهای اقتصادی و نظریهپردازیها جدید است. نظر او این بود که مطلوبیت نهایی را باید در طول مصرف عمر طرف و نه مصرف یک هفته اخیرش سنجید. فرد احتمالن در طول عمرش لویا و گندم بیشتری خورده تا گوشت و لذا مطلوبیت نهایی همچنان صدق میکند. من مثال نقض آوردم که یک آمریکایی احتمالن در طول عمرش ده برابر لوبیا همبرگر خورده است و باز هم واحد بعدی همبرگر را به لوبیا ترجیح میدهد. پس حتی مصرف عمرانه هم ملاک نیست. با این همه از ایده محمد استفاده کردم و گفتم شاید ژنی که من دارم در طول کل تاریخش (میلیونها سال) لوبیای بیشتری به نسبت گوشت مصرف کرده و لذا مطلوبیت نهایی گوشت هنوز برایش بالا است. این طوری هم تئوری مطلوبیت نهایی سرجایش است و هم بنیان تکاملی برای آن میتوان پیشنهاد کرد.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید