• مشاهدات ینگه دنیا: فصل دوم، شماره یک؛ شخصی

    اقامت در چند خانه مختلف با هم‌خانه‌های آمریکایی مختلف به طور بدیهی تجربه جالبی برای شناخت مثال‌هایی از تیپ‌های مختلف آمریکایی است. دفعه قبل مدتی را در یک خانه مشترک (Co Op) زندگی کردم و تشریح ماجراها و گفت و گوهایی که با نزدیک به ۲۰ آمریکایی ساکن آن مجموعه داشتم مثنوی هفتاد من است. نکته جالب این دفعه تضاد شدید بین صاحب‌خانه آستین و صاحب‌خانه برکلی است که نمونه‌های جالبی از دو ژانر شخصیتی نسبتن پرتعداد در آمریکا را نمایندگی می‌کنند.

    صاحب‌خانه اول یک خانم حدود ۳۵ ساله آمریکایی است. اهل نیویورک است و ظاهرن از یکی از جرج‌ … یونیورسیتی‌های دی‌سی (واشنگتن، تاون، میسون، .. یادم نیست کدام) فوق لیسانس دارد. روزهای اول ده بار ازم پرسیده بود اهل کجا هستم. یک بار دیگر پرسید ببینم تو اهل “ایراک” بودی یا “ایران”؟ گفتم باباجان “ایران”. ده بار هم قبلن گفتم. بعد گفت خانواده‌ات هنوز آن‌جا زندگی می‌کنند؟ گفتم خب آره. مشکل چیست؟ گفت آخر جنگ است. اولش فکر کردم قضایای تابستان اخیر و جنبش سبز را دنبال کرده است. بعد فهمیدم نه در واقع منظورش جنگ عراق است! پیش خودم فکر کردم آخر آدم چه قدر باید شوت باشد که کشورش نزدیک هشت سال درگیر جنگ با یک کشور باشد و مدت‌ها اخبارش تیتر رسانه‌ها باشد و هنوز اسم آن کشور را درست نداند. چند هفته که گذشت دلیلش را کشف کردم. این خانم نه روزنامه و مجله می‌خواند و نه کتاب. تمام وقتی که خانه است (کار ثابت ندارد و مدت طولانی خانه است) را پای تلویزیون و کانال‌های محلی است که به قول یکی از دوستان مهم‌ترین خبرشان رفتن پای گربه خواننده محلی زیر ماشین است و تازه ده بار هم تکرار می‌خورد. تقریبن مطمئنم که هیچ کتابی ندارد چون روز اول همه سوراخ سنبه‌های خانه فسقلی را نشانم داده است. فقط یک کتاب است که هر روز با دقت می‌خواند و علامت می‌گذارد و موضوعش این است که “چه طور مردها را جذب کنیم”. ظاهرن با دوست پسرش مشکلاتی دارد و می‌خواهد اوضاع را به‌تر کند. یک بار کتاب را روی میز باز گذاشته بود و خلاصه نتیجه‌گیری صفحه این بود که “مردها زن‌هایی را دوست دارند که قابل پیش‌بینی نیستند” lol فکر کردم این پرفروش‌نویس‌های آمریکایی گاهی عجب مزخرفاتی را تحویل خوانندگان بی‌چاره‌شان می‌دهند.

    از این دست داستان‌ها زیاد است. خلاصه این خواهر ما مثال متوسط خوبی است تا آدم بفهمد این افسانه “آمریکایی احمق و بی‌اطلاع از دنیا” چه طور شکل می‌گیرد. تازه این آدم درس‌خوانده طبقه متوسط نیویورکی است.

    در مورد آقای صاحب‌خانه برکلی باید یک پست مفصل بنویسم. فعلن یک خاطره بگویم که دی‌روز سر غذا صحبت دهه شصت شد. گفت آره من چند ماه حول و حوش بهار پراگ را در پراگ زندگی کردم!! صحبت پراگ که شد بحث به روح پراگ و کوندرا و سینمای چک و دوبچک و الخ کشید. من تا حال هیچ اهل چکی را ندیده‌ام که کتاب کلیما را خوانده باشد. تا گفتم روح پراگ گفت آره ایوان کلیما. بعد چند تا نویسنده دیگر چک رو کرد که من از رو بروم 🙂 بر خلاف خانه آستین، خانه زیبای برکلی دارد از حجم کتاب و سی‌دی و مجله می‌ترکد. روی میز هال پر است از کتاب‌های رنگی تاریخ هنر. نکته جالبش هم این است که تلویزیون ندارند چون به درستی اعتقاد دارند وقتی کانال خوبی نیست که تماشا کنی تلویزیون به چه کار می‌آید. اینم مثالی از آمریکایی‌های ریش‌دار چپ‌گرای همینگوی وار که من خیلی باهاشان حال می‌کنم. در آستین هم جلسات هفتگی داشتند که می‌رفتم و لذت می‌بردم.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها