من فکر کنم هر کسی در مقاطع مختلفی از زندگی اش به این نتیجه می رسد که وضع فعلی جهان بسیار نابرابرانه است و باید آن را بهبود بخشید. حدود ۴۰۰ میلیون نفر در اروپا از رفاه کاملی برخوردارند در حدی که نه تنها هرگز معنی گرسنگی و کمبود و فقر را حس نمی کنند و از طرف دیگر در آفریقا صدها هزار نفر از گرسنگی می میرند. در چنین موقعیتی ایده مشخصی که به ذهن می رسد این است که امکانات موجود در جهان آن قدر هست که اگر آن را بین همه تقسیم کنیم (حتی نه لزوما کاملا برابر) باز هر کسی از یک زندگی معقول برخوردار شود. کل تولید ناخالص جهان حدود سی هزار میلیارد دلار در سال است و کل جمعیت جهان حدود شش میلیارد. به عبارت دیگر تولید سرانه متوسط جهانی حدود ۵۰۰۰ دلار است که برای تامین یک زندگی مناسب برای همه کاملا کافی است. پس چرا اقتصاددان های هم فکر ما با این که این وضع را می بینند مدافع وضع مطلوبی نیستند که این توزیع نسبتا برابر در آن رخ دهد و همه از حداقل ها برخوردار شوند. اشکال کار کجا است؟ به عبارت دیگر چرا این سیاست بازتوزیع ممکن است کار نکند؟
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید