در بسیاری موارد منافع ناشی از تحصیل ممکن است تماما به خود فرد باز نگردد و مثلا منافعی را برای نسل های آینده به دنبال داشته باشد یا منجر به گسترش علم یا فرهنگ در جامعه شود بی آن که دست مزدی بابت آن به فرد پرداخت شود. از تئوری اقتصاد می دانیم که اگر چنین اتفاقی بیفتد میزان سرمایه گذاری افراد روی آموزش کم تر از میزان بهینه اجتماعی آن خواهد بود. به زبان ساده تر اگر مثلا کسی در رشته باستان شناسی تحصیل کند از یک طرف خودش از طریق دست مزد بالاتر در آینده منتفع می شود و لذا برای تحصیل انگیزه خواهد داشت. از طرف دیگر کار او ممکن است منافعی هم برای کل جامعه داشته باشد که تمام ارزش آن در قالب دست مزدی که به فرد داده می شود متجلی نمی شود. فرض کنیم که این امکان بود که حقوق باستان شناسان دقیقا معادل ارزشی می شد که برای جامعه و نسل های آینده تولید می کنند. در این صورت حقوق باستان شناسان بالا می رفت و افراد انگیزه بیش تری برای سرمایه گذاری روی این حوزه داشتند. در حالی که وقتی دست مزد باستان شناس کم تر از این رقم (منظور رقم معادل ارزش اجتماعی) است طبعا از میزان سرمایه گذاری افراد روی تحصیل در این رشته کاسته می شود و لذا جامعه با میزان کم تری از سرمایه گذاری روی آموختن باستانی شناسی نسبت به وضعیت بهینه مواجه خواهد شد.
این مساله در تمامی جوامع وجود دارد و به دلایل مختلف امکان بازگرداندن کل ارزش کار افراد در قالب پرداخت های پولی وجود ندارد و لذا مکانیسم های دیگری فعال می شود. یکی از مکانیسم ها این است که جامعه از طریق اعطای پرستیژ و منزلت اجتماعی به افراد تحصیل کرده سعی می کند بر مطلوبیت ناشی از تحصیل بیفزاید. فکر کنم اساتید دانش گاه (یا معلمان در چند دهه قبل در ایران) یک مثال از این قضیه باشند که با وجود این که لزوما دست مزدهای بالایی دریافت نمی کنند ولی منزلت اجتماعی شغل شان با جبران کم تر بودن دست مزد به نسبت زحمت مورد نیاز برای رسیدن به این موقعیت باعث تشویق افراد به ورود به این مسیر شغلی می شود.
یک نکته مهم این است که اگر پرستیژ در یک جامعه خیلی مهم باشد ممکن است افراد وابسته به طبقات ثروت مند (ولی نه لزوما دارای قابلیت فردی) تشویق شوند که صرفا جهت کسب منزلت ناشی از مدرک روی تحصیلات سرمایه گذاری کنند. این تمایل افراد ثروت مندتر خود به خود فضای تحصیل و حضور در محیط های کاری نیازمند تخصص بالا را برای افراد با قدرت مادی کم تر ولی با قابلیت فردی بالاتر محدود می کند. در نتیجه پرستیژ اجتماعی اثر معکوسی ایجاد کرده و از طریق افزایش انگیزه تحصیل افراد با قابلیت پایین ولی پول زیاد مجددا باعث تخصیص غیربهینه تحصیلات در جامعه می شود.
فکر کنم هر دو اثر را در جامعه خودمان به وضوح می توانیم ببینیم. از یک طرف پرستیژ جبران کننده درآمد مادی پایین تر در بسیاری از شغل ها به نسبت فعالیت های دیگر (مثلا دلالی در بازار) است و لذا باعث می شود برخی افراد این شغل ها را به شغل های پردرآمد ولی کم پرستیژ ترجیح دهند. از طرف دیگر انگیزه ای می شود تا افراد صندلی های دانش گاه ها را بدون این که تحصیل لزوما برایشان به ترین انتخاب باشد اشغال کنند.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید